امشب خیلی دلتنگِ فصلِ روزهای جهادی زندگیم شدم .. روزهایی که هر روزش در یکی از روستاهای مظلوم این سرزمین سپری میشد .. دوست دارم چند روزی در سکوت و گوشه‌ای دورافتاده از همین روستاها بیل بزنم، ملات درست کنم، آجری روی آجر بگذارم .. شنیده‌اید می‌گویند فلانی به درد جرز لای دیوار می‌خورد؟ خوش دارم جرز دیوارِ خانه‌ی همان روستایی مظلوم و ساده‌دل باشم و در رنج و غمش شریک باشم .. خدایا دوباره لایق‌مان کن .. دلمان تنگ است ..