📕کتاب کودکانه دم قورباغه
خلاصه داستان
یکی بود. یکی نبود. در کنار جنگلی انبوه برکه ای بود که در آن یک قورباغه زندگی می کرد.
هنوز مدت زیادی نبود که قورباغه به دنیا آمده بود.
اول خیلی کوچولو بود. اما حالا داشت کم کم بزرگ می شد.
چند روز بود که مرتب از توی آب به بیرون سرک می کشید. انگار دلش می خواست ببیند بیرون چه خبر است. خوب اینطور که نمیشد. او از داخل برکه نمی توانست همه جا را ببیند