داداش‌ابــراهـــیـــم🇮🇷
#قسمت_هجدهم #ویشکا_1 زمان زیادے طول نڪشید ڪه شام را با میز رستورانے آوردند پیشخدمت غذا ها را جلوے م
بابا روے مبل نشسته مشغول دیدن فیلم بودند سلام سلام دختر بابا چه خبر شایان چرا داخل نیامد ؟ عمه تنها بود عجله داشت امشب چطور بود با شایان صحبت ڪردے در مورد چے ؟ دختر بابا این قدر ڪم حافظه نیست ! فرصت نشد براے چے فرصت نشد امشب ڪه خیلب وقت مناسبے بود نه مامان دنیاے من و شایان خیلے متفاوت هست این جمله را گفتم و به سمت اتاق رفتم در را باز ڪردم و روے تخت دراز ڪشیدم بدون این ڪه لباس ها را عوض ڪنم چشمانم را بستم و خوابیدم نویسنده :تمنا🥰😍🕊 🕊داداـش‌ ابࢪاهــیـــمــــ💔 🕊داداــش ســـــــــجــــاد💔 @dadashebrahim2 ---»»♡🌷♡««---