من یقین دارم یکی از همین روزها دست دلم را می گیری و از باب الجوادت مرا وارد بهشت می کنی و پنجره فولادت بهانه ای می شود برای امضای تذکره ی کربلایم!
اصلا کربلایی که براتش را شما امضا کرده باشید طعم دیگری دارد ، آقای خوبم...
و من همیشه کوله بار غم ها و غصه هایم را برایت آورده ام و تو با مهربانی ات مرهم شدی برای دردهای بیشمارم!
امیدوار هستم سوغات سفر یک تذکره ی کربلا به نامم باشد و بگویید سلام ما را نیز برسان..
من یقین دارم مهربانی می کنی و پادر میانی تا ارباب نوکرش را به پابوسی بپذیرد و در نیمه های شب دستانم دخیل پنجره های ضریح ارباب شود...
دلم هوایی شود تا کربلا و بگویم امام رئوفم این سفر را از تو دارم و از نغمه های دل من که برایت پر می کشد ، تنها تو خبر داری و من...!