🌹﷽✨
#خاطرات_مستر_همفر (قسمت دوم):
ما با این مرد بیمار (امپراطور عثمانی) قرار دادهایی بسته بودیم که همه به نفع ما بود؛
کار شناسان وزارت مستعمرات نیز بر این باور بودند که این مرد در کمتر ازیک قرن آینده نفسهای آخرش را خواهد کشید.
ما همچنین قراردادهای پنهانی با دولت ایران بسته بودیم و نیز جاسوسهاو مزدورانی در این دو کشور به کار گرفته بودیم.
رشوه،فساد اداری و سرگرمی پادشاهان با زنان زیبا ،چونان موریانه در آنها نفوذ کرده بود.
با این همه دلایل زیر ما به نتایج کار اطمینان نداشتیم:
1⃣ نیروی اسلام در جانهای فرزندانش:یک فرد مسلمان در پیروی از اسلام استوار است بگونه ای که اسلام در جان یک مسلمان چونان مسیحیت در دل کشیشها و راهبان می باشد،که جان می دهند اما دست از مسیحیت نمی کشند.
خطر مسلمانان شیعه در ایران،از این هم بیشتر است.
2⃣ روزگاری اسلام دین زندگی بوده و سروری داشته و برده خواندن سروران دشوار است.
غرور سروری ـ حتی هنگام ناتوانی و عقب ماندگی ـ انسان را بسوی برتری می خواند.(👌)
3⃣ ما اطمینان نداشتیم که عثمانی ها و پادشاهان ایران آگاه نشوند و برنامه های سلطه گرانه ی ما را در هم نریزند.(گرچه این دو حکومت بسیار ناتوان شده بودند)
4⃣ ما از عالمان مسلمان بسیار نگران بودیم.
علمای الازهر، عراق و ایران استوارترین سد دربرابر خواسته های ما محسوب می شدند؛
مردم از آنان پیروی می کردند و حکومت همچون موش هراسان از گربه از آنان می ترسید والبته اهل تسنن نسبت به شیعیان، کمتر از علمای خود فرمانبرداری داشتند؛
زیرا آنان هم سلطان را حاکم می دانند و هم شیخ الاسلام را؛
درحالی که شیعیان حکومت را تنها شایسته