.
وقتی فـرمـانفـرمـا* حاکم کرمـان شد، حسینخان بلوچ را که از بزرگان شهر بود، دستگیر کرد و به همراه فـرزنـد خردسالش به زنـدان انداخت. فـرزنـد در زنـدان بـه بیماری دیفتری دچار شد. حسینخان به افضلالملک، وزیـر [؟] فرمانفرما گفت:
به فرمانفرما بگو پانصـد تومان میدهم و بهجای آن فقط پسر خردسالم را از زندان آزاد کن تا درمان شود و نمیرد.
فرمانفرما وقتی پیشنهـاد را شنیـد، گفت:
من که فرمانفرمای کرمانم، نظم و انتظام مملکت خود را به پانصد تومان رشوه نمیفروشم.
و چنین بود که فرزند حسینخان در زندان، جلوی چشم پدر، جان داد. از قضـا سال بعد پسر خود فرمانفرما به مرض دیفتری دچار شد و فرمانفرما برای نجات و شفای فرزندش پانصد گوسفـنـد نـذر کرد و به فقـرا داد! امـا این کار هم سودی نبخشید و فرزند او هم جلوی چشمان پدرش پرپر شد. غم مرگ فرزند بر پدر گران آمد و روزی سفره دلش را باز کرد و به وزیرش شکوه و شکایت کرد که:
اگر پیغـمـبـر و امـامی هـم در کار نیست، خدا لااقـل بـه خاطـر دعـای خانـوادههای فـقـیـری که بـا گـوشـت گوسفنـد اِطـعـام شده بودنـد، بـایـد فـرزنـدم را از مـرگ میرهانید!
افضلالملک که داستان حسینخان را هنوز در خاطر داشت، گفت:
این حرف را نزنید قربان. فرمانفرمای کل عالم، انتظام و نظم جهان را به پانصد گوسفنـد رشوهٔ فرمانفرمای کرمان نمیفروشد!
حماسه کویر
✍🏻 محمدابراهیم باستانی پاریزی
*عبدالحسین فرمانفرمائیان (درگذشت ۱۳۱۸) معروف به فرمانفرما، شاهزادهٔ قاجار و نخستوزیر ایران در سلطنت احمدشاه قاجار بود.
@virafic
#لبیک_یا_خامنهای
_
#دانایی_مقدمه_توانایی! وارد شوید!
@daneshvadanestan