@ فاطمه و چله نشینی پیامبر @
هر فصلی از زندگانی انسان های بزرگ نشانگر موقعیت و جایگاه آنهاست، داستان تولد حضرت موسی که به دستور طاغوت زمان صدها طفل معصوم سر بریده شدند تا موسی قدم به دنیای فرعون نگذارد، اما اراده خداوند بر این تعلق گرفت که امواج خروشان نیل، این کودک را به سمت بزرگترین دشمن او
هدایت کند و محبت این طفل را در دل فرعون قرار دهد تا حامی او شود، براستی که تدبیر امور به دست اوست؛
تولد عیسی مسیح از دیگر شگفتی های آفرینش است خداوند متعال در قرآن کریم، مفصل به آن پرداخته است،
سال ها می گذرد و تولد آخرین پیامبر خدا میرسد، هنگام تولد رسول خدا، ایوان مدائن می شکافت و کنگره های آن فرو می ریزد و بت های مکه سرنگون شده و نوری از پیامبر خدا به آسمان کشیده می شوند ،
هنگام تولد امیر مؤمنان دیوار کعبه شکاف بر میدارد و فاطمه بنت اسد نوزاد خود را در میان کعبه به دنیا می آورد؛
و اینک بهترین زن عالَم و آدم پا به عرصه وجود می گذارد ، در تولد این بانوی با عظمت اتفاقی بی نظیر رخ می دهد ، پیامبر خدا به دستور خداوند باید اعتکاف کند، نه یک اعتکاف سه روزه و ده روزه بلکه باید چهل روز از خدیجه این همسر با وفا کناره گیری کند، برای پیامبر دوری از خدیجه بسیار دشوار بود، ولی اطاعت از فرمان خداوند در سراسر زندگی رسول خدا بر همه چیز مقدم است،
از طرف دیگر زندگی بدون پیامبر برای خدیجه بسیار سخت و دشوار بود، اما تنها چیزی که می توانست این فراق و جدایی را برای آنان آسان کند دستور خداوند بود،
راوی می گوید :در پی این فرمان الهی،
پیامبر اکرم چهل روز از خدیجه کنارهگیری کرد،
پیامبر خدا از طرف خداوند مامور شد روز ها را به روزه و شب ها را به عبادت و تهجد سپری کند تا اینکه در روزهای آخر، عمار یاسر را نزد خدیجه فرستاد و فرمود به او بگو : ای خدیجه! گمان مبر که جدایی من از تو به خاطر این است که بخواهم از تو دور باشم، خداوند متعال مرا به این جدایی دستور داده است، تا امر خدا تحقق پیدا کند، خداوند عزوجل به واسطه تو هر روز به فرشتگانش مباهات می کند،
در این چهل شبانه روز پیامبر خدا هر روز روزه می گرفت و شب ها را به مناجات و خلوت با خدای خود مشغول بود، در روز آخر این اعتکاف و میقات الهی، جبرئیل میوه ای از بهشت نزد پیامبر آورد و عرض کرد : خداوند می فرماید : امشب با این غذای بهشتی افطار کن،
پیامبر خدا از آن غذای بهشتی افطار خود را باز کرد و آماده مناجات با خدا شد، جبرئیل به پیامبر عرض کرد : اکنون بر خیز وکنار خدیجه برو زیرا خداوند عهد کرده است که امشب از سلب شما فرزندی پاک بیافریند........
واینک خدیجه که چهل روز فراق همسر عزیزتر از جانش را به امر خدا به جان خریده بود، شادمان از این مژده الهی سر از پا نمی شناسد، او بسیار خوشحال است که در غربت مکه خداوند به او دردانه ای عطا می کند که انیس و مونس لحظه های زندگی آنان باشد و و مرحمی بر زخم زبان زنان مکه،
او خود را خوشبخت ترین زن دنیا می داند و حقیقتا هم همینطور است، او با خود می اندیشید که این کودک کیست که برای به دنیا آمدن او پیامبر اکرم، این عزیزترین بنده خدا باید چهل شب و روز عبادت کند، این دردانه عالَم خلقت کیست که این همه محبوب خداست؟
خدایا ممنونتم که این سعادت را به من عطا فرمودی تا امانتدار این اِنسِیّه حورا باشم،.......
خدیجه با آنچه در رحم داشت حرف می زد، در اوج غربت مکه او انیس و مونس مادرش شده بود، سرگذشت خود و همسر عزیزش را با او در میان می گذاشت، از جوانمردی ابوطالب و حمزه و از نامهربانی مردم مکه می گفت و از اینکه او، در جهانی قدم خواهد گذاشت که پدرش تاریخ بشریت را عوض خواهد کرد............
نه ماه انتظار خدیجه به پایان می رسد
خدیجه در این نه ماه همه گفتنی ها را با دخترش در میان گذاشته بود،......
واینک خدیجه احتیاج به کمک دارد لحظه تولد نوزاد هر زنی احتیاج به کمک و یاری دارد دنبال زنان قریش فرستاد نه تنها به کمک او نیامدند بلکه با زخم زبان او را ملامت کردند که : مگر ما نگفته بودیم که با یتیم مکه ازدواج نکن؟
گویا خداوند مقدر فرموده است که زنان مکه دستشان به این موجود ملکوتی نرسد که لا یَمَسها اِلاّالمطهرون،
ولی خداوند خدیجه را تنها نمی گذارد خدیجه ای که به تنهایی از پیامبر خدا و دین خدا با مال و جان خود دفاع کرده است خدیجه ای که در اوج نامردی ها، مردانه از رسول خدا حمایت کرده است،..
ناگهان خدیجه، خود رامیان زنان بهشتی می بیند،آنان آمده بودند تا در کنار او باشند، آسیه، هاجر و مریم، آمده بودند تا دردانه او راشسته و آراسته تحویل مادر بدهند کوثری را بر دامن او بگذارند که تاقیام قیامت خیر کثیر برای عالمیان باشد
اِنّا اَعطَیناکَ الکُوثَر
و این خیرِ کثیر باتولد حضرت امام خمینی جلوه ای دیگر یافت، تا ابتر بودن دشمن را در عصر ما به نمایش بگذارد
✍حجت الاسلام ابراهیم اسدی
____
@daneshvadanestan