♦️ *ماجرای بیهوش شدن آرمیتا از زبان همکلاسی‌هایش/ آهنگ گوش کردیم و کلی خندیدم تا اینکه...* « *فاطمه* » همکلاسی، دوست صمیمی و همراه «رمیتا گراوند»: 🔹آن روز مثل همیشه که با هم قرار داشتیم اول من به ایستگاه مترو رسیدم و بعد هم آرمیتا آمد؛ همه چیز عادی بود، آهنگ گوش کردیم، حرف زدیم و کلی خندیدیم. 🔹ابتدا مهلا وارد واگن شد، بعد آرمیتا و در آخر هم من وارد قطار شدم ولی «آرمیتا» در کمتر از یک ثانیه و به ناگاه با پشت به زمین افتاد و سرش با زمین(حاشیه سکو) برخورد کرد. 🔹وقتی آرمیتا را بلند کردم دیدم دستم خونی شده و متوجه شدم که سر وی زخم برداشته که در نهایت با کمک مردم ، آرمیتا را به خارج قطار و کنار سکو انتقال داده و برای نجات وی تلاش کردیم. « *مهلا»* دیگر همکلاسی و دوست آرمیتا: 🔹️فاطمه دست‌های آرمیتا و من پاهای او را گرفتیم و با کمک چند نفر او را به بیرون واگن قطار و حاشیه سکو منتقل کردیم. 🔹️انگار آرمیتا مرده بود، اما با تلاش ماموران مترو و یک خانم که فکر کنم پرستار بود، آرمیتا دوباره زنده (احیا) و با آمبولانس به بیمارستان انتقال داده شد. @esfahansima