•طنزجبهه😃🌿
پاییز سال ۱۳۶۱ در جبهه طلائیه یک روز صبح به دسته کناری رفتم تا به شهید محمدرضا حقیقی (شهیدی که موقع دفن لبخند زد) سر بزنم.🙃
توی سنگر محمدرضا نشسته بودم و داشتم با ایشان صحبت می کردم که قلی سلطانی که از بچه های شوخ و باحال رامهرمز بود داخل سنگر آمد و بعد از سلام ، به محمدرضا گفت : آقای حقیقی من دیشب تو خواب همش در حال درگیری و دعوا بودم. محمدرضا با خنده و لکنتی که داشت به قلی گفت : برای چی؟
قلی گفت : آخه توی خواب با کلمن شربت شهادت آورده بودند و داشتند
به بچه ها می دادند .
وقتی به من رسیدن شربت شهادت برایم کم ریختن . به اونا گفتم چرا برای من شربت شهادت کم ریختید و با اونا درگیر شدم تا بالاخره حقم را گرفتم 😂
خداوند رحمت کند شهید قلی سلطانی را ایشان سال ۱۳۶۲ در عملیات خیبر در جزیره مجنون به شهادت رسیدند🌺
•لبخندبزنرزمندهه😁