فکرشوبکن . . . روبہ‌گنبدش‌نشستۍ! بہش‌نگاه‌میکنۍ... دست‌خودت‌نیست‌ یہو‌بغض‌میکنۍ میبارۍ! هق‌هق‌میکنے :) یهو‌این‌وسط‌میخندے ! حرف‌میزنۍ بازگریت‌میگیره اشکات‌میشن‌یادگاریت ‌بہ‌سنگ‌فرشاۍکربݪا قشنگہ‌ نہ!؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌