کتاب ماجرا رخ داده يا نه؟! از همان بيمارستان توسط يكي از بستگان تماس گرفتم و پيگيري كردم و جوياي سالمتي آنها شدم. چندتايي را اسم بردم. گفتند: نه، همه رفقاي شما سالم هستند. تعجب كردم. پس منظور از اين ماجرا چه بود؟ من آنها را درحالي كه با شهادت وارد برزخ ميشدند مشاهده كردم. چند روزي بعد از عمل، وقتي حالم كمي بهتر شد مرخص شدم. اما فكرم بهشدت مشغول بود. چرا من برخي از دوستانم كه االن مشغول كار در اداره هستند را در لباس شهادت ديدم؟ يك روز براي اينكه حال و هوايم عوض شود، با خانم و بچهها براي خريد به بيرون رفتيم. به محض اينكه وارد بازار شدم، پسر يكي از دوستان را ديدم كه از كنار ما رد شد و سالم كرد. رنگم پريد! به همسرم گفتم: اين فالني نبود!؟ همسرم كه متوجه نگراني من شده بود گفت: چيزي شده؟ آره، خودش بود! اين جوان اعتياد داشت و دائم دنبال كارهاي خالف بود. براي به دست آوردن پول مواد، همه كاري ميكرد. گفتم: اين زنده است؟ من خودم ديدم كه اوضاعش خيلي خراب بود. مرتب به مالئك التماس ميكرد. حتي من علت مرگش را هم ميدانم. خانم من با لبخند گفت: مطمئن هستي كه اشتباه نديدي؟ حاال علت مرگش چي بود؟ گفتم: باالي دكل، مشغول دزديدن كابلهاي فشار قوي برق بوده كه برق او را ميگيرد و كشته ميشود. ً خانم من گفت: فعال كه سالم و سر حال بود. آن شب وقتي برگشتيم خونه خيلي فكر كردم. پس نکنه اون 🖇ادامه دارد ...‼️