در سمت توام 🕊
•• دستش رو محڪم گرفتم -گفتم: بحثو عوض نڪن این سوختگے دستت چیہ هادی؟ خنــدید.. •• سرشو پایین انداخت و
••• ازش پرسیدم، هادی از چیزی ناراحتی!؟ چرا اینقدر گرفته‌ای؟ گفت: خیلی از وضعیّت حجاب خانم‌ها توی تهران ناراحتم! وقتی آدم توی کوچه راه میره نمی‌تونه سرش رو بالا بگیره! بعد گفت: یه نگاه حرام آدم رو خیلی عقب می‌اندازه! 👤راوی:دوست شهید میدونم .....میدونم بابته تک تک نگاهایی که میتونستی بکنی و نکردی چقدر خدا تو بهشت برات سنگ تموم گزاشته👏 و ما چقدددر ساده ایم🥀.... چقدر ساده ایم که دل بستیم به لذتهای سطحی و زود گذر و کاش یه ذره....فقط یه ذره به اندازه ی تو عاقل و به فکره خودمون بودیم😔