📜 چهاردهم محرم 📜
🔘
#بخش_چهارم
••• سیدالساجدین را که دید، مزورانه خندید •••
_ گفت:
"نامت چیست؟"
••• سیدالساجدین بی آنکه به او بنگرد •••
* گفت:
"علی بن حسین!"
_ گفت:
"مگر علی بن حسین را خدا نکُشت؟"
* گفت:
"مرا برادری بود به نام علی، که مردمانت او را کُشتند."
_ گفت:
"او را خدا کُشت!"
* سیدالساجدین گفت:
💠"اللّهُ یَتَوَفَّى اْلأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها."💠
🔰"خداست که جان ها را به هنگام مرگشان باز میستاند."🔰
_ گفت:
"گستاخی آنهم در جواب من؟ او را ببرید و گردن بزنید."
* سیدالساجدین گفت:
"من و از مرگ ترسیدن؟ نمی دانی که ما به کشته شدن عادت داریم،کرامت ما به پذیرش شهادت در راه خداست."
🔺ابن زیاد، به خشم آمد و سربازان را به سوی او گسیل داشت.🔻
🔹زینب، سیدالساجدین را به آغوش کشید و در پناه خود گرفت و او را نهیب زد.🔹
+ گفت:
"پسر زیاد! کشتگانی که از ما گرفته ای بس نیست؟"
"خون بهای تسلّی دل تو چه مقدار است؟"
"اگر قصد کُشتن او را داری مرا هم بِکُش!"
● ۳۵ روز تا
#اربعین ●
#روایت_کاروان_عشق
#روزشمار_محرم
#مجتبی_فرآورده
🕯🏴
↬
@darmahzareghoran
┈┈••✾❀🕊🌷🕊❀✾••┈┈