*📚* *👌بسیار آموزنده و خواندنی* *دزدی از نردبان خانه ای بالا رفت.* *از شیار پنجره شنید که کودکی می پرسید: خدا کجاست؟* *صدای مادرانه ای پاسخ داد: خدا در جنگل است، عزیزم.* *کودک دوباره پرسید: چه کار می کند؟* *مادر گفت: دارد نردبان می سازد!* *ناگهان دزد از نردبان خانه پایین آمد و در سیاهی شب گم شد!* *سالها بعد، دزدی از نردبان خانه حکیمی بالا می رفت.* *از شیار پنجره شنید که کودکی پرسید: خدا چرا نردبان می سازد؟* *حکیم از پنجره به بیرون نگاه کرد، به نردبانی که سالها پیش، از آن پایین آمده بود و رو به کودک گفت: برای آنکه عده ای را از آن پایین بیاورد و عده ای را بالا ببرد!* *نردبان این جهان ما و منیست* *عاقبت این نردبان افتادنیست* *لاجرم آن کس که بالاتر نشست،* *استخوانش سخت تر خواهد شکست* حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان https://eitaa.com/darolsadeghiyon https://chat.whatsapp.com/FIMCAEo8UjS1y4ZQUpHIZM