چرا غرب در حوزه تمدنی سقوط کرد؟
(یادداشت روز کیهان)
🔹 تصاویر تکاندهندهای از برخی مدارس آمریکا منتشر شد که نشان میداد، ادارهکنندگان این مدارس، به دانشآموزان دبستانی- بله درست شنیدید- دانشآموزان دبستانیِ 7 یا 8 ساله جلیقه ضدگلوله پوشانده و نحوه پناه گرفتن در شرایط تیراندازی را آموزش میدهند. بسیاری از آنها کولهپشتیهایشان هم ضدگلوله است تا اگر در راه مدرسه مورد تیراندازی قرار گرفتند، کشته نشوند.
تیراندازی و کشتار در آمریکا آنقدر زیاد است که، برخی رسانهها، بخش ثابتی تحت عنوان «تیراندازیهای هفته» دارند و در این بخش میزان جنایات هفتگی را ثبت میکنند. داستان این تیراندازیها هم تکراری است: «نوجوانی سفیدپوست مثلا 17 ساله اسلحه اتومات به دست میگیرد، دوربینی روی کلاهش تعبیه کرده و مردم را مثل آب خوردن میکشد و این جنایت را همزمان به صورت «برخط» در فضای مجازی پخش میکند. در این بین به کسی هم که زخمی شده، تیر خلاص میزند.»
🔻سؤال این است: آمریکا یا دقیقتر بپرسیم، «غرب» چرا در حوزه تمدنی به این نقطه سقوط کرد؟ بخوانید:
گاهی برای یافتن «پاسخ یا پاسخهای ریشهای» برخی سؤالهای کلیدی، باید به دل تاریخ زد. پاسخهای ریشهای، در دلِ این 17 سال نیست که با روان شناسی و جامعه شناسی پاسخ دهیم بلکه بخش مهمی از پاسخها در 600 سال گذشته است. در اواخر قرن پانزده و اوایل قرن شانزده است.
🔹فیلسوف سیاسی به نام «نیکولو ماکیاولی» در ایتالیا، تعریف جدیدی از «انسان» ارائه میکند. در این تعریف انسان موجودی شریر، خبیث و فزونطلب است. این انسان فاقد «اختیار» است و رفتار او را میشود پیشبینی کرد. مباحث مربوط به انسان در این تعریف، مثل مباحث مربوط به علوم طبیعی و تجربی است. میتوان به راحتی رفتار او را پیشبینی و با استفاده از «قانون» و «زور» تحت کنترلش گرفت. این تعریف بعدها با تغییراتی در شکل و محتوا از سوی اندیشمندان دیگر غرب مثل «توماس هابز» و «جان لاک» و «آدام اسمیت» مورد استقبال قرار گرفت و شد، مبنای مطالعات و پژوهشهای اندیشمندان امروز غرب در حوزههای مهم «علوم انسانی» و «اقتصاد سیاسی» و... که امروز به آن به اصطلاح «اومانیسم» میگویند.
به زبان ساده، در این تعریف، با انسانی تکبعدی و تکساحتی مواجهیم که در آن، حس و عاطفه و انسانیت جایی ندارد و صرفا بُعد مادی آن مورد توجه است.
🔹افرادی مثل ماکیاول و هابز و جان لاک و آدام اسمیت به عنوان اندیشمندانی که، مبنای تمدنی امروز غرب به دست آنها بنا شده، مقدمه و تعریف از «انسان» را «ناقص» چیدند و طبیعی است، نتیجه پژوهشهای بعدی که بر همین مبنا ادامه یابد، ناقص از آب در آید. با این روند، صدها سال بعد هم نوجوانی پیدا خواهد شد که، انسانها را به دو قسمت تقسیم و بخشی از آنها را به گلوله ببندد. تعریفی که هیچ اعتقادی به انسانیت و معنویت و عاطفه در آن دیده نمیشود.
🔻 نکته مهم بعدی که میتواند بخش دیگری از پاسخ ما باشد این است که، غرب اصولا در حوزه تمدنی، صعودی نداشته که امروز با برشمردن معضلات تکاندهنده اجتماعی، سیاسی و اقتصادیاش نتیجه بگیریم، سقوط کرده است. به این مورد تاریخی دقت کنید: ریشههای اولیه پیدایش مفاهیم ارزشمندی مثل «انسانِ متمدن»، «جمهور»، «حق رای و انتخاب» و «حقوق بشر» بازمیگردد به همان قرن 18 و کشورهای اروپایی که امروزه به آن «غرب» میگوییم. پیدایش این مفاهیم هم درست همزمان بوده با اوج استعمار کشورهای آفریقایی و آسیایی و قتل و کشتار وحشیانه همین بشر توسط همین غرب.
🔻 اینجا یک «تناقض بزرگ» دیده میشود. انسان متمدنی که قائل به حقوق بشر است، طبیعتا نباید دست به استعمار و کشت و کشتار بشر بزند. مگر اینکه تعریفش از بشر، غلط باشد! در این تعریف، انسانِ متمدنِ دارایِ حقوق، انسان اروپایی و غربی است، و بقیه اصلا انسان نیستند! دقیقا همین تفکر نژادپرستانه، عامل بسیاری از جنایاتی است که امروزه در غرب رخ میدهد. هم آن جنایتکاری که سال 97 وارد مسجدی در نیوزیلند شد و نمازگزاران را به رگبار بست و هم آن جنایتکاری که امسال در محله سیاهپوستان شهرِ بوفالوی نیویورک به مردم تیر خلاص میزد و رد میشد، تعریفشان از انسان، همان تعریفی است که امثال ماکیاول و هابز و... داشتند.
این منطق را میشود به سایر حوزهها نیز تسری داد و تبعاتش را برشمرد. مثلا در حوزه اقتصاد، وقتی محور اصلی میشود، «سود»- نه انسان و انسانیت- نتیجه این میشود که ثروت در کشوری مثل آمریکا به نسبت یک به 99 تقسیم شود. 99 درصد ثروت در دستان یک درصد و یک درصد ثروت هم در دستان 99 درصد!
مسیر سکولار شدن غرب یا فاصله گرفتن آنها از دین یک «اشتباه بزرگ» بوده و بشر امروز برای نجات، راهی جز توجه به آن بُعد اخلاقی و انسانی خود و پیروی از راهبران الهی و پیامبران ندارد.
جعفر بلوری
🆔
@darseenghelab