اربعین از زبان یک جامانده اربعین برای هر کسی احساس خودش را دارد. دو سه سال گذشته که توفیق سفر به کربلا داشتم احساس بینظیری داشتم اما امسال بدلایل غیر شخصی، جور نشد.. حالا درک می کنم که کربلا نرفته ها چه احساسی دارند. هر کاری میکنی دلت به کار نمیرود. انگار قرار است یکساعت دیگر بروی اما می دانی که نمی روی! بیشتر که فکر میکنم میفهمم تحمل کربلا نرفتن برای ما ایرانی ها راحت تر از شیعیان بحرین و عربستان است. شیعیان عاشقی که آل سعود و آل خلیفه یا همان آل هرمله ها و آل شمرها اجازه زیارت اربعین به آنها نمی دهند. آه که چقدر دلتنگ «هلا بیکم یا زوار الحسینم» آه که چقدر دلتنگ بچه عراقی هایی شدم که باندازه یک پیرمرد، عشق و معرفت دارند. خادمانی که از ویلچر و کالسکه تا کفش زائر را تعمیر می کنند، احسان ندارهابرنج های بی خورشت عراقی ها، گردوخاک مسیر کربلا، تواضع عراقی ها، شلوغی بی نظیر بین الحرمین، گریه های بی اختیار حرم امام حسین(ع) و باز هم هلا بیکم یا زوار حسین... کربلا قلب جهان عاشقی است و اربعین زمان عشقبازی. در میان چگونه می توان در حیات سرد روزمرگی نشست و دم بر نیاورد؟ آری من بسیار دلتنگم و می دانم که بسیاری دیگر، حالی به مراتب گرفته تر از من دارند..