محمد رضا در خانواده ای مذهبی در بروجن به دنیا آمد بعد از شش سال به اصفهان آمد و دوران تحصیل خود را به پایان رساند او از آنجا که علاقه زیادی به امام و انقلاب داشت با وجود پذیرفته شدن در انستیتوتکنولوژی علی آباد گرگان به آنجا نرفت و ترجیح داد که با شروع انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی در شهر اصفهان بماند و به فعالیتهای شبانه روزی خود در جهت پیشبرد انقلاب اسلامی ادامه دهد او گذشته از اینکه در کلیه تظاهرات شرکت می کرد تا آخرین لحظه نیز جلوی مزدوران شاه ایستاد و به افشاگری رژیم و روشن کردن مردم پرداخت فعالیتهای پیگیر او تا پیروزی انقلاب به همین منوال ادامه داشت تا اینکه تصمیم گرفت برای فعالیت بیشتر بعد از انقلاب وارد سپاه پاسداران شود ولی چون زمان خدمت سربازیش بود وی را نپذیرفتند و او مجبور شد در پانزده اسفند به سربازی برود او به گروه گشت شب پیوست و سرپرستی آنها را به عهده گرفت وی در این مدت کمتر شبی اتفاق افتاد که چشم روی هم بگذارد همیشه می گفت حالا که انقلاب پیروز شده باید با هوشیاری هر چه تمام تر مواظب این خائنین و ساواکی های شاه باشیم تا نتوانند از هیچ راهی به این انقلاب ضربه بزنند با جان و دل از دست آوردهای انقلاب خونین مان حفاظت می¬کرد و برای به انجام رسانیدن هدفش به کمک رفقایش نمایشگاه هایی برای ارشاد مردم تشکیل می داد. او در این زمینه فعالیت ها و همکاری های زیادی داشت چنانچه شورای مسجد، خانه دوم او شده بود البته بیشتر فعالیت هایی که می کرد در زمینه ی بالا بردن رشد فکری و فرهنگی مردم محل بود او نه تنها در محل بلکه در خانه نیز یک معلم اخلاق بود وی با رفتارش و با گذاشتن کلاس هایی برای اعضای خانواده سعی در ارشاد آنها داشت تا کوله باری را که بعد از شهادت به زمین می گذارد خانواده اش اولین کسانی باشند که آن را به دوش کشیده و به سر مقصد اصلی برساند وی در 15 اسفند سال 1358 به خدمت سربازی رفت و 2 ماه اول به ذوب آهن اصفهان منتقل شد و فعالیت خود را مجدانه و در راه انقلاب و اسلام شروع کرد او همچنین نمایشگاهی از پوستر و نوار و کتابهایی از نویسندگان متعهد تشکیل داد و بعد از مدتی کتابخانه ای از خود به یادگار گذاشت. در همین حین جنگ کردستان شروع شد وی می خواست که داوطلبانه برای انجام وظیفه به آنجا برود ولی موافقت نشد اما از آنجایی که علاقه زیادی به تبلیغات اسلامی داشت و سعی می کرد روستاییان را هم با مسائل سیاسی و ایدئولوژیک آشنا کند. بعد از 3 ماه با یک گردان عازم جبهه حق علیه باطل شد چرا که می گفت خون من امانت اسلام و امام خمینی است و سر انجام در جبهه ایلام بر اثر ترکش خمپاره به درجه رفیع شهادت نائل شد.