مادر به دخترک نازش گفت شکلاتت پیش من محفوظ است به خانه که رفتیم شامت را که خوردی بعد از شام و قبل از مسواک آن را به توخواهم داد تا نوش جان کنی
دخترک گفت چرا الان نخورم مامان
مادر جواب داد چون الان هم اشتهایت کور میشود و از شام بسیار خوشمزهات لذت نخواهی برد و هم اگر دستانت کثیف شود باعث خواهی شد صندلی و میله های اتوبوس چسبناک شود و این یعنی مردم آزاری
سپس در گوش دختر زیبای پنج سالهاش چیزی گفت و کودک با لبخندی شیرین به سوی من آمد و از من تشکر کرد و گفت ممنونم خانوم محترم بابت شکلات کاکائویی
و دوان دوان به سمت مادرش بازگشت
به خانه رسیدم کلید را در قفل در چرخاندم و قبل از باز کردن در چند ضربه به در زدم که یعنی من آمدم وارد آپارتمان شدم هم اتاقیهایم نیامده بودند از بوی غذا خبری نبود یک یادداشت روی میز بود که باز هم نشان از عدم حضور آنان در این آخر هفته میداد
گویا هر دو نفرشان تصمیم به سفر به شهرشان را کرده بودند و من که کسی در آنسوی کوهها منتظرم نبود اینبار هم چهارشنبه و پنج شنبه و جمعه را تنهای تنها خواهم بود در این شهر کوچک کوهستانی در استان سمنان یعنی مهدیشهر
بعد از خوردن یک نیمروی دانشجویی سراغ گوشی ام رفتم و ایتا و روبیکا و چندتا پیام رسان دیگر را چک کردم
استادهایمان برای آخر این هفته تحقیق تعریف نکرده بودند و گویا چیزی نبود که این آخر هفتهی پر از تنهایی و بیکاری را با آن بگذرانم
ناگهان یک پیام بالا آمد
سلام خانم بهرخ؟
آقای کریمی دانشجوی حل تمرین بود که تا دیده بود من آنلاین هستم تصمیم به عرض ارادت به استادش را پیدا کرده بود
سلام کردم و چشمم را به تلویزیون دوختم تا ببینم جستجوی کانالها من را خانه نشین کدوم شبکه تلویزیونی میکند
دوباره صدای دنگ گوشی آمد :
خانم بهرخ جواب ندادید
تایپ کردم چه چیز را جواب ندادم؟
نوشت اینکه آیا حاضرید آخر هفته ها با من به کوهنوردی بیایید؟
بلند شدم و سراغ پالتوام سر جالباسی رفتم و از جیبش یک شکلات از همانهایی که به دخترک در اتوبوس داده بودم را در آوردم
به شکلات خیره شدم …
لحظاتی طولانی همانجا مقابل جالباسی دیواری در سکوت ایستادم
برگشتم و روبروی تلویزیون روی مبل و پشت میز عسلی چوبی قهوهای رنگ نشستم
شکلات را روی میز گذاشتم
گوش را برداشتم و جواب اقای کریمی را اینگونه دادم:
جناب کریمی از دعوت دوستانه شما ممنونم ولی من تا زمان ازدواج تصمیم به ایجاد رابطه با هیچ مردی را ندارم
چون
در انگیزهی ازدواجم تاثیر منفی خواهد گذاشت و اصلا ممکن است علاقه ام به ازدواج و تشکیل خانواده را در وجودم از بین ببرد
داشت چیزی تایپ میکرد ولی هی مکث میکرد و باز تایپ میکرد و باز مکث ولی چیزی ارسال نشد
من در ادامه تایپ کردم:
از طرفی اینگونه روابط قبل از ازدواج باعث هیجانات و افسردگیهایی خواهد شد که ترکش آن به اطرافیانم اصابت خواهد کرد و این یعنی مردمآزاری
انشاءالله بعد از ازدواج و قبل از فرزند دار شدنم فرصتهای زیادی خواهم داشت برای تجربه کوهنودری با مردی که در کوه دستم را بگیرد تا به دره سقوط نکنم
و بعد از لحظاتی طولانی آقای کریمی فقط نوشت ممنونم و شب بخیر
اینترنت گوشیام را خاموش کردم و آن را پرت کردم روی مبل آنسوی اتاق
شکلات را از از روی میز برداشتم و پوست قرمز رنگ جذابش را از روی آن باز کرده و به دهان گذاشتم ، از فلاکس سبز پلاستیکی محقری که روی میز بود چای خوشرنگی داخل فنجان چینیام ریختم همان فنجان قدیمی که هدیه مادربزرگم بود و نشستم پای فیلم سینمایی شبکه نمایش