📙 داستان سفر فضایی و سیب جادویی
📖 قسمت چهارم
🌹 روزی که حضرت زهرا سلام الله علیها
🌹 به دنیا آمدند .
🌹 فرشته های آسمان نیز ،
🌹 برای دیدنش به زمین می آمدند .
🌹 و با او صحبت می کردند ؛
🌹 و از بازی کردن با او ، لذت می بردند .
🌹 اما دشمنان پیامبر ،
🌹 که دلشان سیاه و تیره بود .
🌹 و برای شیطان کار می کنند ،
🌹 با شنیدن خبر تولد حضرت فاطمه ،
🌹 شروع به مسخره کردن پیامبر کردند .
🌹 و با حرفای زشت ،
🌹 ایشان را آزار می دادند .
🌹 و مدام می گفتند :
🔥 تو ابتری
🔥 تو هیچ پسری نداری
🔥 که راهت را ادامه بدهد .
🔥 پسری نداری که جانشین تو بشود
🔥 هیچ کسی را نداری که بعد از تو ،
🔥 مردم را به دین اسلام دعوت کند .
🌹 دشمنان پیامبر با این حرفها ،
🌹 می خواستند پیامبر را برنجانند
🌹 اما خداوند یکتا ،
🌹 برای اینکه مقام حضرت فاطمه را
🌹 به مردم نشان بدهد ؛
🌹 و برای اینکه آدم های بدجنس را
🌹 ضایع و رسوا کند
🌹 سوره ی کوثر را ،
🌹 بر حضرت محمد (ص) ، نازل کرد .
🌹 و از حضرت خواست
🌹 که یک شتر برای خدا قربانی کند
🌹 و نماز بخواند و شاد باشد .
🌹 در این سوره مبارک ،
🌹 خدای بزرگ به رسولش فرمود :
🇮🇷 نسل تو ، از همین دختر پاک ،
🇮🇷 ادامه پیدا می کند .
✨ ادامه دارد ... ✨
📚
@dastan_o_roman