📗 داستان کوتاه یک ریال 🌟 کودکی وارد مغازه آرایشگاه شد 🌟 و آرایشگر در گوش مشتری گفت : 💇🏻‍♂ این بچه نادان ترین بچه دنیاست 💇🏻‍♂ صبر کن برایت ثابت می کنم 🌟 سپس پنج ریال در یک دست 🌟 و یک ریال دیگر 🌟 در دست دیگرش گذاشت 🌟 و کودک را صدا زد 🌟 و هر دو مبلغ را نشانش داد 🌟 و کودک یک ریال را برداشت و رفت ! 🌟 آرایشگر گفت : 💇🏻‍♂ هههه بهت نگفتم !! 💇🏻‍♂ این بچه هرگز یاد نمی گیرد 💇🏻‍♂ و هر بار همین را تکرار می کند 💇🏻‍♂ و یک ریال را بر می دارد 🌟 وقتی مشتری خارج شد 🌟 کودک را بیرون بستنی فروشی دید 🌟 پیشش رفت و پرسید : 🌹 چرا همیشه یک ریال را بر میداری 🌹 و پنج ریال را بر نمی داری ؟ 🌟 کودک گفت : 🧑🏻‍🦱 چون روزی که پنج ریال را بردارم 🧑🏻‍🦱 بازی تمام خواهد شد ! 🌟 بله ای انسان 🌟 هیچ انسانی را کوچک مکن 🌟 و هیچ کس را کم به حساب نیاور 🌟 و عیب مخلوقی را نگیر ! 🌟 چون کودن حقیقی کسی است 🌟 که مردم را کودن می پندارد . 📚 @dastan_o_roman