🌹 داستان دختر پوشیه پوش 🌹 🌹 مبارزه ای ، هیجانی 🌹 🌹 قسمت ۲۰ 🌹 🍎 سمیه گفت : 🌷 لطفا چندتا اسم به من بدهید 🌷 به من بگو باید دنبال کی بگردم ؟ 🍎 مرد گفت : ⚜ خانم محترم ! گفتم که ⚜ قدم زدن شما در این راه ، خطرناک است . ⚜ این آدمها ، مثل زنبورای یک کندو می مانند . ⚜ به هر کدامشان که دست بزنی ، ⚜ بقیه دنبال تو می آیند . . 🍎 سمیه با جدیّت گفت : 🌷 خواهش می کنم بفرمائید . 🌷 نمی خواهم به شما آسیبی بزنم 🍎 مرد کمی مکث کرد . 🍎 سپس لبانش را گاز گرفت . 🍎 سرش را به چپ و راست چرخاند . 🍎 و مشغول فکر کردن شد . 🍎 سپس به سمیه رو کرد و گفت : ⚜ باشه به تو می گویم ، ولی اگر گیر افتادی ، ⚜ نه من تو را می شناسم نه تو مرا می شناسی ⚜ و هیچ اسمی از من نبر ⚜ نمی خواهم در خطر بیفتم ⚜ چون من مثل تو قوی نیستم 🍎 سمیه گفت : 🌷 باشه قول میدهم . 🍎 صاحب قلیان سرا گفت : ⚜ زنگنه ، سمیر زنگنه ؛ ⚜ دانشجوی پایه چهار دانشکده ادبیات . ⚜ همه دانشجویانی که ، ⚜ در دانشگاه مواد می فروشند ⚜ موادشان را ، از همین زنگنه می گیرند . 🍎 سمیه تشکر کرد و بیرون رفت . 🍎 پوشیه اش را در آورد ؛ 🍎 و به داخل دانشگاه رفت . 🍎 دانشگاه خلوت بود . 🍎 گوشه ای نشست و دفتری در آورد . 🍎 و نقشه ای برای مبارزه با موادفروشان ، 🍎 و دستگیری فاسدان ، طراحی کرد . 🍎 یکی یکی دانشجویان و اساتید ، 🍎 وارد دانشگاه شدند . 🍎 از دور متوجه مرضیه شد ، 🍎 مرضیه با یک پسر دیگر ، 🍎 وارد دانشگاه شد . 🍎 با دقت که نگاه کرد متوجه داریوش شد . 🍎 سمیه ، از اینکه ببیند ، 🍎 دختری با پسر غریبه ، 🍎 ارتباط و خوش و بش داشته باشد ؛ 🍎 به شدت ناراحت می شود . 🍎 اما در مورد داریوش ، 🍎 بیشتر به خاطر اعتیاد ، نگران شد . 🍎 بخاطر همین ؛ 🍎 به سرعت به طرف مرضیه رفت ... 🌹 ادامه دارد ... 🌹 ✍ نویسنده : حامد طرفی 📚 @dastan_o_roman ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📲 کانال محتوای تربیت کودک 🇮🇷 @amoomolla