🌹 داستان دختر پوشیه پوش 🌹 🌹🌹 قسمت ۳۷ 🌹🌹 🍎 سمیه با تعجب به محمودی گفت : 🌷 پس شما برادر خانم سعادتی هستید ؟ 🍎 محمودی گفت : 🌸 بله ! من برادر خانم محمودی ، 🌸 همسر حاج آقای سعادتی هستم . 🌸 حالا این بماند ... 🌸 اما توی اون مجلس ، 🌸 برای کسی مهم نبود که اون دختره کیه ؛ 🌸 که از خواهرم پوشیه گرفته 🌸 ولی برای من ، خیلی مهم بود . 🌸 به خاطر همین ؛ 🌸 خواهرم رو تنها در آشپزخونه گیر آوردم 🌸 و از زیر زبونش کشیدم که اون دختره کیه 🌸 از فرداش ، شما رو تعقیب کردم . 🌸 آنقدر شما را تحت نظر گرفتم . 🌸 تا مطمئن شدم 🌸 که دختر پوشیه پوش ، خود شمائید . 🌸 سپس با سایر دوستان جلسه گرفتیم . 🌸 و تصمیم بر آن شد 🌸 که هر جا بروید و هر کاری بکنید ، 🌸 هم مراقبتون باشیم 🌸 و هم از کارهاتون عکس بگیریم . 🌸 وقتی با مواد فروشها ، در افتادید 🌸 و با تک تک آنها ، در گیر شدید ، 🌸 ما بعد از شما می آمدیم 🌸 صحنه را ترسناکتر می کردیم 🌸 و کاغذی روی سینه آنها می چسباندیم 🌸 و از آنها عکس می گرفتیم ، 🌸 و در اینترنت و فضای مجازی ، 🌸 پخش می کردیم . 🌸 تا ترس و وحشت ، 🌸 بین مواد فروشان زیاد شود . 🌸 که الحمدلله همین هم شد . 🍎 آقای مسلمانی ، دوست محمودی ، 🍎 با صدایی آرام ، 🍎 و با آرامشی که در صدایش پیدا بود ، گفت : ☀️ به برکت دختر پوشیه پوش ، ☀️ که شما باشید ☀️ دوباره روحیه مبارزه ، در ما زنده شد . ☀️ اما نیاز به حمایت داشتیم ☀️ برای اینکه بتوانیم با این باند در بیافتیم ☀️ و قلیان سراها را جمع کنیم ، ☀️ و مواد فروشها را ، به دست قانون بسپاریم ☀️ نیاز به حمایت کسی داشتیم ☀️ که از آنها قوی تر و گردن کلفت تر باشد . ☀️ به خاطر همین ؛ ☀️ سمت دفتر امام جمعه رفتیم . ☀️ و اسناد و مدارک فسادهای دانشگاه رو ، ☀️ تقدیم امام جمعه کردیم . 🍎 سپس فاطمه ، همکار محمودی گفت : 🔹 امام جمعه محترم نیز ، 🔹 از کار ما ، خیلی خوششون اومد 🔹 هم استقبال کردند و هم قدردانی نمودند . 🔹 و همان جا ، ما رو به آقای سروستانی ، 🔹 مدیر ستاد امر به معروف استان ، 🔹 معرفی کردند . 🔹 از آقای سروستانی نیز خواهش کردیم 🔹 تا کمکمون کنند . 🔹 و خدا رو شکر ، خیلی هم کمک کردند . 🌹 ادامه دارد ... 🌹 ✍ نویسنده : حامد طرفی 📚 @dastan_o_roman ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📲 کانال محتوای تربیت کودک 🇮🇷 @amoomolla