🌹 داستان دختر پوشیه پوش 🌹 🌹🌹 قسمت ۴۱ 🌹🌹 🍎 پلیس ، کامبیز و افرادش را دستگیر کرد 🍎 و خانه ها و شرکت های وابسته به او را ، 🍎 توقیف و ثبت نمود . 🍎 محمودی و دوستانش نیز ، 🍎 با ترس و نگران از اینکه ، 🍎 برای دختر پوشیه پوش اتفاقی افتاده ، 🍎 وارد خانه کامبیز شدند . 🍎 و همه جا را ، دنبال سمیه می گشتند . 🍎 سمیه نیز تمام خانه را ، 🍎 به دنبال مرضیه می گشت . 🍎 که ناگهان در طبقه دوم ، 🍎 سمیه و محمودی به هم رسیدند . 🍎 همه بچه های بسیج ، خدا را شکر کردند 🍎 که حال سمیه خوب است . 🍎 سپس با همدیگر ، به دنبال مرضیه ، 🍎 به جستجو پرداختند . 🍎 اما هیچ اثری از او نبود . 🍎 در خانه ها و شرکت های دیگر کامبیز هم نبود . 🍎 خانواده مرضیه ، خیلی نگران او شدند . 🍎 پلیس ، از کامبیز و افرادش نیز ، 🍎 در مورد مرضیه سوال کردند ، 🍎 اما کسی او را نمی شناخت . 🍎 همه موادفروشان دانشگاه ، دستگیر شدند . 🍎 و قلیان سراها نیز بسته شدند . 🍎 پس از چند روز ، 🍎 سمیه در نمازخانه مشغول مطالعه بود . 🍎 که ناگهان از یک دانشجو شنید 🍎 که از چند روز پیش ، 🍎 یکی دیگر از دختران دانشگاه گم شده 🍎 و هیچ کس حتی خانواده اش نیز ، 🍎 خبری از او ندارند . 🍎 سمیه این موضوع را ، 🍎 به پلیسی که روی پرونده کامبیز کار می کند ، 🍎 اطلاع داد . 🍎 پلیس نیز به کامبیز فشار آورد ، 🍎 تا اعتراف کند 🍎 که چه بلائی سر مرضیه و شیدا و بقیه دخترا آورده . 🍎 کامبیز گفت : 🔥 من مرضیه خانم شما رو نمی شناسم 🔥 اما دخترای زیادی رو ، 🔥 به یه مرد آمریکایی فروختیم . 🔥 اون دخترا رو از ما می خره . 🔥 و برای بردگی می بره به کشورهای دیگه 🔥 و پول خیلی زیادی هم میده 🍎 پلیس عصبانی شد و گفت : 🚔 ای بی غیرت ؛ کثافت ؛ بی شعور ، نفهم ... 🚔 تو ناموس وطن خودتو فروختی ؟! 🚔 بی ناموس ، بی شرف ، بی وجدان ... 🌹 ادامه دارد ... 🌹 ✍ نویسنده : حامد طرفی 📚 @dastan_o_roman ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📲 کانال محتوای تربیت کودک 🇮🇷 @amoomolla