..... امروز از ص۱۸۹ تا پایان این صفحه را برای صالح با لهجه‌ی نجف آبادی می‌خواندم. وقتی تمام شد چشمانش پر از اشک شد و گفت: «کاش من به جای محسن بودم و شهید می شدم. متقابلا بغض گلوی مرا هم گرفت و از خدا خواستم عاقبت صالح مرا شهادت قرار دهد ..امروز بار اولی بود که در این سالها صالح می گفت :«ای کاش من جای (کسی)بودم. (سه شنبه ۲۰ آذر ۹۷) 🔹 پی‌نوشت هر وقت حرف کتاب سربلند میشود،یاد صالح و علاقه اش به محسن حججی و خواندن کتاب سربلند برایم تازه تر می شود .یادم می آید از شدت علاقه اش داداش صدایش میکرد ،میگفت بریم ،میپرسیدم کجا؟میگفت :پیش داداشم ،..ایام کرونا خیلی دلتنگش بود و می‌خواست بره زیارتش و ما موکول کردیم بعد از کرونا😭😭😭😭چون روز تولد هر دوشون هم ۲۱ تیر می‌گفت بریم تولدم رو کنار داداشم بگیریم اما ،کوتاهی کردیم... بگذریم..امروز حرف کتاب سربلند شد ،کتاب را آوردم و باز کردم ،،،چشمم به این یادداشت افتاد،دوباره یاد بزرگواری ها و صبوریهای صالح افتادم. الهی که الان در اعلی علیین ،هم جوارو همراه داداش محسن باشه. هر دو رو شاد کنید با صلوات بر محمد و آل محمد 📚 @DasTanak_ir