روزی همسر ملانصرالدین از او پرسید: فردا چه می کنی؟ ملانصرالدین گفت: اگر هوا آفتابی باشد به مزرعه می روم و اگر بارانی باشد به کوهستان می روم و علوفه جمع می کنم. همسرش گفت: بگو ان شاءالله او گفت: ان شاءا… ندارد فردا یا هوا آفتابی است یا بارانی. از قضا فردا در میانِ راه راهزنان رسیدند و او را کتک زدند، ملانصرالدین نه به مزرعه رسید و نه به کوهستان و مجبور شد به خانه بازگردد. همسرش گفت: کیست؟ او جواب داد: ان شاءالله منم 🤨! 📚 @DasTanaK_ir | داناب