نقل می‌کنن که زمانِ یکی از پادشاها وقتی داشتن یکی از بناهای معماری رو می‌ساختن،دم دمای غروب خودِ شاه می‌رفت و مزد کارگرا رو می‌داد... کارگرا هم برا دیدن شاه و برا گرفتنِ پول صف می‌کشیدن و خوشحال و قبراق تو صف می‌ موندن تا از دست شاه پول بگیرن... اما بینِ اونا عده‌ای بودن که کار نمیکردن و روی خاک غلت می‌زدن و لباسایِ خودشونو خاکی می‌کردن و تو صف میموندن تا بدون زحمت حقوق بگیرن... وقتی نوبتِ اونا میرسید سر کارگرایِ عصبانی که کار نکرده‌های رند رو خوب می‌شناختن به پادشاه ندا می‌دادن و کارگرایِ خاک‌ مالی‌ شده رو با فحش و بد و بیراه بیرون میکردن... اما شاه اونا رو هم صدا می‌زد و بهشون دستمزد می‌داد و می‌گفت: من پادشاهم و در شانِ من نیس که اینا رو ناامید برگردونم.. یا صاحب الزمان! مدت‌هاست در بساط شما خودمان را خاک‌مالی کرده‌ایم! گاهی در نیمه‌ی شعبان، گاهی جمعه‌ها، گاهی در زیارت و گاهی در قنوت نماز، دعایتان کرده‌ایم! می‌دانیم این کارها کار نیست و خودمان می‌دانیم کاری نکرده‌ایم ولی خوب یاد گرفته‌ایم خودمان را خاک مالی کنیم و در صف، منتظر بمانیم تا دستمزد دریافت کنیم. 🌱🌱🌱🌱🌱 https://eitaa.com/dastanhayekhob