عطر بهارنارنج (۶) مرضیه ولی حصاری خیلی زود امیر و مریم از راز نامه سردرآورده و به عشق ماهچهره پی می برند و حالا پدر ماهچهره ی داستان ما می خواهد صفورا، دختر آقا حشمت؛ خادم خانه و دوست ماهچهره را به عقد آقا رضی که پیر و صاحب زن و فرزند است دربیاورد که با اعتراض ماهچهره مواجه می شود... و اینک ادامه داستان... 📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh