💎
#داستانک 💎
مردی به نزد حلوا فروشی رفت و گفت: مقداری حلوای نسيه به من بده!
حلوا فروش قدری حلوا برايش در کفه ترازو گذاشت و گفت : امتحان کن ببين خوب است يا نه؟
مرد گفت: روزه ام... باشد موقع افطار.
حلوا فروش گفت: هنوز ۱۰ روز به ماه رمضان مانده؛
چطور است که حالا روزه گرفته ای؟
مرد گفت: قضای روزه پارسال است.
حلوا فروش حلوايش را از کفه ترازو برداشت وگفت:
تو قرض خدا را به يک سال بعد می اندازی قرض من را به اين زودی ها نخواهی داد. من به تو حلوا نمی دهم.
@dastankm