از نیاز و اشتیاق جامعه کتابخوان به دانستن از معصومین در قالبهای روایی جدید است. این "مطالبه"، فرصت مغتنمی در فضای ادبیات روایی و داستانی کشور است که اهتمام و برنامه ریزی درباره آن، می تواند اثار و ثمرات سازنده فرهنگی-اجتماعی به ارمغان اورد. با این وجود، تحلیل اقبال از چنین اثاری می تواند درک بهتری از نسبت میان مخاطبان و اثار روایی و مراتب و درجات و جوانب ان بدست دهد. نسبتی که مخاطب با داستان معصومین برقرار می کند از جهاتی در مقایسه با نسبتی که با دیگر گونه های روایی داستانی برقرار می سازد پیچیده تر و پیامدهای ان بنیادین تر خواهد بود. پرسش این است که داستان معصومین بر کدام بستر، تولید شده، خوانده می شود و مورد قضاوت قرار می گیرد. تفاوت داستان معصومین با گونه ای چون داستان دفاع مقدس ان است که در این گونه خاص با امری به نام تاریخ معصومین مواجه هستیم که حساسیت های خاص خود را دارد. نوشتن از اولیای دین که خلفای شارع مقدس اند و انتساب گفتار، عمل، اندیشه و احساس بدانها همانند هیچ شخصیت دیگر تاریخی و معاصر نیست.
اما بستری که چنین اثار داستانی در ان شکل می گیرند "تاریخ" است. بازسازی تاریخ و خلق داستانی در ظرف زمانی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی تاریخی علاوه بر لزوم برخورداری از مهارت های داستان نویسان در سطح عالی و قدرت تخیل، نیازمند تسلط بر منابع تاریخی و درک روح تاریخی است. کار داستان نویس از این حیث دشوار تر از تاریخدان است. زیرا او قادر نخواهد بود به مستندات تاریخی از منابع دست اول بسنده کرده و نیازمند طراحی روایت در خلاهای تاریخی و ناگفته های ان است و این محقق نخواهد شد مگر انکه داستان نویس تاریخی، روح حاکم بر تاریخ را درک کند. علاوه بر این، تقرب به ساحت بلند علمی و عملی معصوم و ولی الهی قله بلندی است که دست هر کسی بدان نخواهد رسید. مرور اثار تولید شده در این گونه نشان می دهد اثار داستانی درباره معصومین یا در همان مرحله اول شناخت تاریخ مانده اند، یا به درک روح تاریخی نایل نشده، یا ساحت معصوم را درک نکرده ، یا مقتضیات نوشتن از معصومین (فقه داستان) را رعایت نکرده اند. تعداد به واقع انگشت شماری از اثار در حد قابل قبولی به چنین توفیقی دست یافته اند.
نکته دیگری که حائز اهمیت است بستر خوانش اثار تاریخی درباره معصومین است. خوانندگان چه نسبتی با داستان تاریخی معصومین علیهم السلام برقرار می کنند و واقعیت تاریخی در پس پرده داستان چگونه بر انها نمایان می شود. روشن است که مهمترین انگیزه برای خواندن چنین اثری جنبه تاریخی و اخبار و گزارش انها از شخصیت و وقایع تاریخی است. با وجود انکه این اثار عنوان "داستان" را با خود همراه دارند هیچ یک از مخاطبان اندک تردیدی به خود راه نمی دهد که شخصیت امامان در این اثار شخصی تاریخی است. همچنان که انتظار مخاطب ان است که با رخدادها و کنشهای مرتبط با این شخصیت نیز از منظر واقعیت های تاریخی مواجه شود. روشن است که نه ادعای داستان معصومین ان است که شخصیتی کاملا ذهنی و مجعول را روایت کرده اند و نه مخاطبان با چنین تصوری به استقبال داستان می روند. با این وجود، "تفکیک" و "تمایز" واقعیت تاریخی از روایت مخیل داستانی در چنین اثاری بسیار دشوار است. مخاطبان چنین آثاری بدون ورود به پژوهش تاریخی، نه قادر خواهند بود صحت استنادات تاریخی چنین داستانهایی را قضاوت کنند و نه بخشهای تاریخی را از ناتاریخی تمایز دهند. نتیجه چنین مواجهه ای برای عامه مخاطبان عادی و فرهیخته داستان تاریخی امتزاج و ادعام واقعیت و امر غیر واقعی و در نتیجه قرار گرفتن تمامی انها در ظرف امکان تحقق تاریخی است. این بدان معنی است که داستانهای تاریخی نه تنها برای ذهنیت اینده مخاطبان –که نوعا مواجهه عالمانه ای با متون دست اول تاریخی ندارند- تاریخ سازی می کنند. بلکه از قِبَل این تاریخ سازی دست به امام شناسی، شریعت شناسی، انسان شناسی، خدا شناسی، جهان شناسی و شناساندن احکام و اعتقادات می زنند. مواجهه با کتابی مانند حیدر از این دست مواجهه های معیوب و پر اشکال است. اما چنین نسبتی در شرایطی میان مخاطب و داستان برقرار می شود که نقد ادبی متعهد در دوره کنونی بسیار تنگدست تر و ضعیف تر از ان است که بتواند به صورت فعال و مستمر و تاثیر گذار و سازنده، اثار داستانی تاریخی معصومین را رصد کرده و اهرم مناسب برای تاثیر گذاری بر روند چاپ و نشر داشته یا ارتباط سازنده ای با مخاطبان این اثار برقرار سازد. "حیدر" با وجود ادعای به ظاهر دهان پر کن خود مبنی بر ارجاع به "صدها منبع" و ذکر صدها پانوشت در پایان کتاب به اقرار و تفحص اهل تحقیق کتابی پر اشکال از نظر مستندات تاریخی و بلکه درک تاریخی است. نویسنده نه تنها اشرافی بر تاریخ شیعه و خاصه دوره امیرالمومنین نداشته، منابع قوی و ضعیف را از یکدیگر بازشناسی نکرده یا از مصاحبت و مشورت تاریخ دان استفاده نکرده است بلکه در مقوله امام شناسی نیز ف