بسمه تعالی شأنه
نوری به هوا خاست از آن روی مُشَعْشَع
چشم از رخ خورشیدوَش اش گشت مُلَمَّع
هرگز نشود تار دمی آن رخ پر نور
از چهره خورشید بود ابر مُنَمَّع
چشمان فلک تا نرود رو به سپیدی
با چادر مشکی سر و رو کرد مُقَنَّع
شد شمس و قمر حاصل این نور الهی
روشن شده هستی همه زین روی مُبَرْقَع
او کوثر و او منشاءخیرات در عالم
کز دامن او خیر کثیر است مُسَطَّع
دیباچه عالم شده لبخند ملیحش
گاهِ غضبش هست چنان شیر، مُشَجّع
با رؤیت خشمش همه نار است هویدا
رضوان ز سُرور دل او گشت مُصَنَّع
عالم ز وجودش چه بسا قدر و بها یافت
شد با قدمش ارض و سما نیز مُرصَّع
بر عالمیان پاقدمش باد مبارک
بر خویش خدا گفت که احسنت، تبارک
با عشق بنا گشته و با مهر مُقَرنَس
با سردری از نور شد از دور مُشخّص
این خانه، نه، این میکده، این مسجد و معبد
خشتش همه عشق است و به توحید مُلَبَّس
بین حُجُب نور بُود ساقی این بیت
یکبار ندیده است ولو سایه از او کس
صاحب نفسِ قُدسی و عشقی ملکوتی است
بعد از شب تار از دمش ((اَلصُّبْحْ تَنَفَّس))
معشوقه و محبوبه ،مرید است و مراد است
در پای کلاسش شده جبرییل مُدَرَّس
تا عرش فرا می رود آنکس که به دستش
گردیده نخ چادر خاکیش مُلَمَّس
او أُمّ أبیهاست، أبُوها بِفِداهاست
بخشودگی اهل گنه را نگه اش بس
او دختر معصوم و همو مادر معصوم
بود از دم او مریم اگر گشت مُقَدَّس
من عاش علی حبک قد عاش سعیدا
من مات من العشقک قد مات شهیدا
دُردانه خلقی اَستی و از عیب مُهَذَّب
در سایه تأدیب خداوند مؤدّب!
گر واجبِ خَلْق است مسلمانی اسلام
واللّه كه حُبّ تو به دل داشتن أَوْجَب
ای مهر تو در سینه زند موج همیشه!
مجنونم و عشق تو جنون راست مُسَبَّب
ای آیهء تطهیرِ خداوندِ مُطَهِّر!
ای پاک تر از دفتر پاکی ز مرکّب!
ای نام تو شد ورد لب خیل ملائک!
ای ذکر تو در عالم افلاک مجرب!
ای سیده! ای راضیه! ای مرضیه! بانو!
ای از رگ گردن تو به معبود خود اقرب!
راه تو صراطی است که تنها ره عشق است
جز راه تو راه دگران است مُوَرّب
زین روست که سلمان شده مِنَّا و دگر ها
دین در کفِشان گشته یهودانه مُلَعَّب
ای شأن تو را گفته نبی "بضعة مِنّی"
هم مالک افلاکی و هم ملک زمینی
#فاطمیه
امیرحسین کمال زارع