📜 برشی از کتاب تمام مدتی که نبودی می دانستم تا رضایت به شهادت ندهم شهید نمی شوی. فکر شهادتت جانم را پر از استرس می کرد. نه، تو شهید نمی شوی تا من نمی خواستم. مگر شهید مدق به همسرش نگفته بود این همه سختی های من را که می بینی، پس رضایت بده به شهادتم. پس من تا راضی نمی شدم نباید تو شهید می شدیی...دلم می گفت شهیدی، ولی همه می گفتند مجروحی، سردرگم بودم... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✍|دلتنگ|‌♡ 𝓭𝓮𝓮𝓵𝓽𝓪𝓷𝓰𝔂