💥 «تجربه جدید تماشای آشوب!»
...ادامه
آری! گاه باید عرش را در همین فرش و سقف را در همین کف جستوجو کرد! در کف وکیلآباد! به این میگویند زیارت جامعه!
به اینکه در کمال شگفتی ببینی شاسیسوارها نالان از بنزین لیتری ۳ هزار تومانی شدهاند و در عوض سرباز کتکخورده نیروی انتظامی به راننده نیسان بگوید: «والله پدرم در کاشمر رانندهتاکسی است! از این وضع بنزین، کی بیشتر ضرر میکند جز خانواده ما، اما این چه مدل اعتراض است آخر؟»
سرش را نشان میداد که اثر ضربات سنگ، خونمردهاش کرده بود در آن هوای واقعاً سرد! یخ زده بود جراحتش، همه تنش و تمام سلولهای بدنش لابد که راننده پتوپیچش کرده بود!
بیخیال شدیم خلاصه و از لابهلای ماشینها رفتیم جلوتر! سمت چپ جماعتی داشتند شیشه بانکی را میشکستند!
کمی آنسوتر عدهای دیگر شعار «یار دبستانی» میخواندند! صد رحمت به یار دبستانی!
خیلی زود شعرشان تند شد! و مدام تندتر میشد!
نه! هیچ اثری از بنزین در اشعارشان نبود!
واقعاً درد جماعت چه بود؟!
و یک آن دیدم چقدر این صورتها و صورتکها برایم آشناست!
در تهران زیاد زیارتشان کرده بودم!
در پاتوقهایی مثل بلوار اندرزگو که مقر دوردور حضرات است با هیجانیترین صدای اگزوز از گرانترین ماشینها!
در همین افکار بودم که یکدفعه محسن موتورش را به سمت چپ کج کرد! نکرده بود، سنگ کذایی کامل کرده بود سیر تحولم را!
آنچه نصیب شد، فقط پارهسنگی بود که طلق موتورش را بوسید! مانده بودم بخندم یا فحشکشش کنم که جماعتی از موتورسوارهایی با ظاهر خود ما سررسیدند!
هیچ وسیلهای برای دفاع نداشتند و یحتمل مثل ما آمده بودند تنها برای حاضریزدن در صحنه،
اما صرف حضورشان باعث شد جمعی که قصد فتح بانک را کرده بودند، متواری شوند!
بزرگشان خواست مراقب بانک باشند! و بعد با بیسیم پیامی داد!
فقط او مجهز بود اقلاً به بیلبیلکی!
اینهم اختلاس لباسشخصیها!
و بسیج!
فساد را دیگران بکنند لیکن آنکه سینه سپر کند برای حفظ بیتالمال، برادران ما باشند!
یکیشان مرا در آن شلوغی شناخت؛
«چرا در «سازندگی» مینویسی؟!» فقط گفتم: «مخلصیم!» نزدیکای نمازصبح که برگشته بودم حرم، از سرگرفتم زیارت جامعه را، ولی این بار در صحن مظلوم جمهوری...
✍ حسین قدیانی
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist