🖊 تأثير مدادسياه در آیندۀ دو کودک
°اوّلی را به دزدی حرفهای و °دومی را به مدیر بزرگترین مرکز خیریّۀ شهرش تبدیل نمود!
1- روزی در دفتر یک وکیل نشسته بودم که با بزرگترین سارق حرفهای آشنا شدم.
از او پرسیدم: چگونه به اینجا رسیدی؟
گفت: بچّه که بودم روزی از مدرسه بازگشتم، در حالیکه مداد سیاهم گم شده بود.
هنگامی که مادرم فهمید، مرا سخت تنبیه و بیحواس خطاب کرد. من تصمیم گرفتم دیگر هیچوقت دست خالی به خانه برنگردم!
از آن به بعد هروقت مدادم گم میشد، مداد دوستانم را برمیداشتم. ابتدای کار خیلی با ترس این کار را انجام میدادم، ولی کمکم بر ترس غلبه کرده و از نقشههای زیادی استفاده کردم، تا جایی که مدادها را از دوستانم میدزدیدم و به خودشان میفروختم!
بعد از مدّتی این کار برایم عادی شد. تصمیم گرفتم کارهای بزرگتر انجام دهم و کارم را تا کل مدرسه و دفتر مدیر توسعه دادم. خلاصه آن سال برایم تمرین عملی دزدی بود تا این که سارق حرفهای شدم!
2- پسرم روزی از مدرسه بازگشت و گفت مدادم را گم کردم.
گفتم: بدون مداد چه کردی؟
گفت: از دوستم مداد گرفتم!
به او گفتم: او به جایش از تو چیزی نخواست؟
گفت: نه
گفتم پس تو هم مانند او نیکی کن. ۲ مداد میخریم یکی برای خودت و
دیگری برای آن که ممکن است مدادش گم شود و آن مداد اضافی را(مداد نیکیها) مینامیم و آن مداد را به کسی که مدادش گم ميشود، میدهی!
او خیلی شادمان شد و در کیفش چند مداد میگذاشت تا به نفرات بیشتری کمک کند! بطوری که همه او را صاحب مدادهای ذخیره میشناختند و همیشه از او کمک میگرفتند!
حالا او بزرگ شده و از نظر علمی در سطحعالی قرار گرفته و تشکیل خانواده داده و اکنون صاحب بزرگترین جمعیت خیریّه شهـرمان است!
ا----------------------------
در تربیتهایمان مراقب رفتارهایمان باشیم...
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist