۲۵ بهمن ، سی و هشتمین سالگرد شهادت🥀 شهیدحسینعلی داوری گرامی باد.🌹 🔎لطایفی از واقعه شهادت سردار🔍 ۱- اول شهید بود بعد شهید شد. ۲-انتخاب محل شهادت . ۳- پیشگوئی شهادت . ۴- زیارت امام رضا (علیه السلام )بعد از شهادت . ۵- دست خط شهدا در محل شهادت . ۱- اول شهید بود..... از سال ۱۳۶۲ ارتباطم با او بیشتر و نزدیکترشد و تازمان شهادت با او بودم . او در ابتداء جهت انجام دقیق ماموریت های محوله مدیریت سختگیرانه ای داشت ، ما که در کنارش کار میکردیم خیلی زیر منگنه و همیشه زیر سئوال بودیم . اما روحیه و نوع مدیریتش از چند ماهی قبل از شهادت شروع به تغییر کرد ، سختگیری ها جای خود را سهل گیری میداد ، خیلی مهربان و دوست داشتنی شده بود . تا جائی که در منطقه هزار قله که مستقیماً برعملیات احداث جاده نظارت داشت ، اقدام به کارهای خدماتی برای پائین ترین سطح نیرو ها داشت ، بعنوان مثال خود او اقدام به روشن کردن آتش و آماده کردن چائی برای رانندگان دستگاه های راهسازی می نمود .🥀 ۲- انتخاب محل ... عصر روز اول عملیات تحت فرماندهی او از رود خانه اروند عبور کردیم و در شمال شهر فاو در سنگری بی استحکام وسست که از عراقی هابود مستقر شدیم ، هربار هواپیماهای دشمن منطقه را بمباران می کردند، سنگر شروع به لرزش میکرد ، بچه ها که جهت حفظ خود در مقابل ترکش داخل سنگر می شدند ، براثر لرزش سنگر بیرون می دویدند تا سنگر روی سرشان خراب نشود . یکروز شهید داوری گفت : اینطور نمی شود ، باید سنگر مستحکمی پیدا کنم‌ تا بچه ها که شب تا صبح خاکریز می زنند بتوانند روز کمی استراحت کنند و برای شب آماده شوند ، این را گفت و رفت ، بعد از نیم ساعت الی سه ربع باز گشت و گفت : سنگری پیدا کردم که اگر راکت روی آن اثابت کنه خراب نمیشه ، به بچه ها بگید اثاث و تجهیزاتشون را بردارند و دنبالم بیاند . بله همینطور بود ، سنگری بتن آرمه که سقف ، دیوار ها و کف آن به هم کلاف شده و دارای ۵۰ سانت قطربود - اما تقدیر خدا برشهادتش در همین سنگر بود .🥀 ۳ - پیشگوئی .... یکی دو روز قبل از شهادتش با او روبرو شدم ، دیدم پیشانی بندی دور گردنش انداخته . به او گفتم : همه این را روی پیشانی می بندند چرا شما دور گردنت انداخته ای ؟ گفت : فلانی ؛ مخوام بااین تا دولت آباد برم ، از سئوال خود پشیمان شدم و پیش خود گفتم این جواب سئوال من نبود ! این گفتو گو را فراموش کردم تا پس از شهادتش وقتی در بنیاد شهید بالای سرش رفتم پیشانی بندی آنجا دیدم ، آنگاه تازه فهمیم که آن روز چی میگفت . 🥀 ۴- زیارت امام .... پدرش می گفت من شب عروسی در نماز شب ضفاف از خدا خواستم هر سال قسمتم کنه برم زیارت علی بن موسی الرضا علیه السلام . او هر سال به زیارت می رفته و خانواده از جمله حسینعلی راهم همراه خود می برده . این بود که او علاقه زیادی به این زیارت داشت . وقتی شهید شد و جنازه را به عقب منتقل کردند، برای یک هفته جنازه اش خارج از جبهه. مفقود شد ، من به خانواداش گفتم مجروح شده ، آنها در طول این مدت همه بیمارستان ها را جستجو می کردند و هر روزبی نتیجه برمی گشتند ، پس از این که جناز پیدا شد و مراسم تشیع و خاکسپاری انجام شد و مدتی گذشت یکروز که مسئول بنیاد شهید به دیدار خانواده شهید آمده بود که پدر شهید ( حاج قاسمعلی داوری ) از او پرسیده بود این یک هفته جنازه کجا بوده ؟ مسئول بنیاد شهید گفته بود . جنازه اشتباهاً با شهدای استان خراسان به مشهد فرستاده شده بوده ، بعدها خانواده از من پرسیدند چنین چیزی امکان داره ؟ < من یادم اومد که در حین عملیات لشگر ۵ نصر که متلق به مشهدی هابود با عبور از خط لشگر امام حسین عملیات کردو شهدا ومجروحین اونها با شهدا و مجروحین ما باهم به عقب منتقل میشدند> به همین دلیل گفتم بله امکان داره . و به این ترتیب آخرین زیارتش پس از شهادت انجام شد.🥀 ۵- دستخط شهدا.... پس از شهادت سردار ، مصطفی کرباسی روی دیواری که زیر آن حسینعلی به شهادت رسیده بود نوشت؛ محل شهادت شهید حسینعلی داوری ؛ و با فلش به سمت پائین مکان شهادت را نشان داد ، قریب یکماه بعد ، مصطفی به شهادت رسید ، سپس مهدی احمدیان بالای آن نوشت دستخط شهید مصطفی کرباسی ، مهدی هم حدود سه ماه بعد به شهادت رسید . پس از او محمد محسنی ( از شهر حبیب آباد ) بالای آن‌ نوشت دستخط شهید مهدی احمدیان ، محمد هم چند ماه بعد به شهادت رسید . پس از آن بچه ها متوجه شدند هرکس بالای آن را بنویسد شهید بعدی خواهد بود. از این پس دیگر کسی ننوشت محل شهادت شهید محمد محسنی 🥀 @defaehmoghadasesfahan اصفهان در دفاع مقدس 🌷🇮🇷