سلام
پسر بزرگم که اسمش به عشق مولا علی گذاشتیم علی دو سالش نشده بود یه روز دیدم تو اتاق یهو صدای افتادن یه چیزی اومد صدا وحشتناک بود دویدم تو اتاق دیدم پسرم داره چجور گریه میکنه😭 دراور لباس افتاده بود رو پاها پسرم و از ساق پا مونده زیر دراور 😢 دراور سنگین و پر لباس😫 بچه ام داشت از حال میرفت با جاریم بزور دراور از رو پاها پسرم بلند کردیم جای لبه های دراور رو. ساق پاهای پسرم مونده بود و فرورفتگی ایجاد کرده بود,,, پسرم نمیتونست سر پا بمونه فقط پاهاش میلرزید و گریه میکرد😭
زنگ زدم همسرم اومد ببریمش بیمارستان,, بین راه یه امامزاده بود یهو دلم شکست بلند زدم زیر گریه گفتم یااااااا علی تو را به زهرای پهلو شکسته ات من پاهای علی را از تو میخوام بچه ام استخونا پاش سیاه شده,,, گفتم اگه پاهاش چیزیش نباشه به پنج تن قسم اگه شده زیر از زیر سنگ باشه بعدظهر همین امروز به نیت پنج تن آش رشته میپزم و پخش میکنم😢
واااای خداشاهده به پنج دقیقه نشد پسرم یهو رو پاهاش وایساد پاهاش میلرزید ولی رو پاهاش وایساد 😍😍😍 همونجور که گریه میکردم گفتم یااااا علی عاشقتم من پسرم علی را به عشق شما علی نامیدم همیشه مثل امروز خودت علی من را شفیع و دعا گو باش
اونروز عصر با هر سختی بود تمام لوازم آش جور کردم و آش پنج تن پختم و تو محل پخش کردم
مولا علی نگهدار عزیزان همتون باشه ان شاء الله
✏️م یاوری