❌ عاقبت دوستیهای اجتماعی و جاست فرند ❌
🌲 روزنامه خراسان نوشت: عصر یک روز پاییزی است و هوای سرد خیلی ها را به داخل کافی شاپ کشانده است. با وجود شلوغی کافه، گروه ده نفره ای که شامل دختران و پسران بین سن 15 تا 18 سال هستند، کاملا جلب توجه می کند.
چند پاکت سیگار وسط میز گذاشته اند و در کمال تعجب دختر و پسر در هر سنی، مشغول سیگار کشیدن هستند. در بین همه آن ها متوجه دختری می شوم که جثه بسیار ظریف و قد کوتاه تری از بقیه دارد. به جای لباس های دخترانه، یک پیراهن پسرانه گشاد برتن دارد و رویش کاپشن کوتاه پسرانه پوشیده و کلاهی هم به سر کرده. تا وقتی صدایش را نشنیده ام فکر می کنم پسر است! او هم با وجود سن کمش به راحتی سیگار می کشد و حتی وقتی برای بدرقه یکی از دوستانش به سمت در می رود، طرز راه رفتن و لحن حرف زدنش هم درست مثل پسرهاست. دلم را به دریا می زنم و به سمت میزشان می روم تا پای صحبت هایشان بنشینم. بر خلاف آنچه فکرش را می کردم خیلی راحت وارد گفت و گو می شوند.
مونا که هفده سال بیشتر ندارد، می گوید: «دوست اجتماعی» را که نمی دانم چیست، ما همه خواهری و داداشی هستیم و رابطه خوبی داریم. معمولا در پارک با هم آشنا می شویم و بعد با هم کافی شاپ گردی و خیابان گردی می کنیم و خوش می گذرانیم. در جواب سوالم که می پرسم آیا خانواده اش مشکلی ندارند، می گوید مادرم در جریان است ولی پدرم خبر ندارد ولی احتمالا مشکلی نداشته باشند.»
دوست اجتماعی بهتر از عشق و عاشقی است!!
«ستاره» که هیجده سال دارد از آن طرف میز خودش را به من می رساند تا صحبت کند.
از نوع دوستی هایشان دفاع می کند و می گوید اگر روزی بچه دار شود به پسرش بیشتر سخت می گیرد که به قول خودش «تَک پر» باشد و تا آخر عمرش عاشق یک نفر باشد. دخترها خیلی در روابط احساسی ضربه می خورند و این روابط دوستی به قول خودش سالمی که دارند، خیلی بهتر از روابط عاشقانه است. می پرسم واقعا دوستی های شما در حد همین معمولی باقی می ماند و کسی هوس عاشقی به سرش نمی زند؟ همان طور که سیگار می کشد، جواب می دهد: چرا خیلی زیاد! بارها به خود من پیشنهاد دوستی داده اند؛ اما قبول نکردم.
در این لحظه «امید» که شانزده سال بیشتر ندارد، وارد صحبت می شود و می گوید: پسرای ایرانی جنبه این نوع دوستی ها را ندارند، بیشترشان به اسم دوست معمولی می آیند جلو ولی بعدش توقعات دیگری دارند. «ستاره» سیگار دیگری روشن می کند و می گوید مادرش از همه روابطش خبر دارد ولی پدرش ترجیح می دهد چیزی نداند. می گوید باید جنبه این رابطه ها را داشته باشی، وگرنه کلاهت پس معرکه است. می پرسم: به نظر خودت جنبه اش را داری؟ جواب می دهد، من خط قرمز های خانواده ام را رعایت می کنم. مثلا مصرف سیگارم را از روزی دو پاکت رساندم به ... کمی مکث می کند و دوباره پکی به سیگارش می زند و می گوید خیلی کم کردم دیگه!
به دوستم تجاوز شد
«ندا» 19 ساله، ظاهر پسرانه ای دارد در حال هماهنگ کردن یک مهمانی است. تلفنش که تمام می شود می گوید برای شب یلدا، در خانه یکی از دوستانش مهمانی ترتیب داده که با داداشی ها و خواهری هایش دور هم باشند! می پرسم خانواده ات در جریانند؟ جواب می دهد: معلومه که نه! ولی فکر هم نمی کنم مشکلی داشته باشند، با دوستانم هستم دیگر. از او می پرسم تا به حال در این نوع روابط، اتفاق بدی هم برای کسی افتاده؟ سیگاری تعارف می کند و جواب می دهد: آره، زیاد! کمی نزدیک تر می آید با لحن آرام تری می گوید: به دوست خودم تو سن هفده سالگی تجاوز شد! همان طور که سرجایم خشکم زده است ادامه می دهد، البته دبیر دبیرستانمون کلی کمکش کرد و ...
فکر می کنم آنچه نمی خواستم بشنوم را شنیده ام. از گروهشان تشکر می کنم و جمع را ترک می کنم. درون ذهنم همه آنچه دیدم و شنیدم را مرور می کنم. به نوجوانانی فکر می کنم که ترجیح می دهند بلند ترین شب سال را به جای حریم گرم و امن خانه، در بین دوستانی بگذرانند که تنها به واسطه یک یا چند دیدار ساده، به آن ها اعتماد کرده اند. نوجوانانی که در حساس ترین برهه زندگی شان، بی اعتنا به عرف جامعه و آنچه برایشان ممکن است اتفاق بیفتد، خودشان را در معرض خطراتی قرار می دهند که شاید هیچ گاه قابل جبران نباشد.
🔻مباحث جنگ نرم 🔻
https://eitaa.com/deldadegi
دلدادگی 💙