♦️♦️این مطلب یک دلنوشته است که برگرفته از حال روحی نگارنده در زمان نوشتن آن است و اساسا باید در بخشهایی دچار آشفتگی های خاص باشد. 🔷🔷🔷🔷🔷🔷 اما ولی حتما شاید قطعا دقیقا بالاغیرتا صد البته بی چون و چرا بدون اما و اگر بدون هیچ گله ای با یه دل شاد و آروم با یه دنیا امید به فردای خودم فردایی که نزدیکترین و قطعی ترین اتفاق برای امیر در آن مرگ است مرگی که سالهاست و بارهاست چون معشوقه ی دلربا و نه یک شراره ی داغ پر از هوس آن را در آغوش گرفته ام . اما امان از زمانی که روزگار برایت نوشته باشد آهای بخت برگشته ی بازیچه بازیهای تقدیر آهای بی صفتی که خودت را باختی و نشدی و و خرید و فروش هر چه باید و نباید برایت ناممکن. باید روزی بر لبهای مرگ بوسه ی وصال بزنی که رسوای خاص و عام شوی. ♦️♦️و مردک رسیده به فصل زمستان ولی جامانده در تابستان با بغضی که این بار دیگر رنگ شکست ندارد و از سر استیصال و درماندگی نیست در گوشه ای تنها میان جمع ولی این بار مانند آن قمر بی تکرار آراسته به نام ضیافت حضرت عشق و در آستانه ی تجربه ی یک قمر که نامش یادآور در و بریدن از دنیا و بال پرواز گشودن است و در آستانه ی نابودی و بدنامی به یکباره شاهد نگاه بی همتای نازدانه و دردانه و پاره ی تن خورشید و ماه باشد و دستی را حس کند که سالها تنها افتخارش و صد البته تنها شاهراه رسیدن به دلدادگی ناب و نه هرزگی در حال تکثیر در افکار و قلوب صاحب آن است... 🔻🔻آری مردک خسته و گمشده در چراییهای تلخ و شیرین آفرینش این بار بغض و اشک و خنده را با هم احساس می کرد. حسی غریب و شگرف که نهایت ارضای جان و دل از حادثه ای است که رخ داده و لمسش برای خیلیها تبدیل به آرزو. 💙❤️صدایی می خواند : حواست هست که چقد از همیشه شکسته ترم و نوکر ،کودکانه می گریست و عزیزی در سکوت نگاهش می کرد و زیر لب نجوا می کرد: که رهایم نکردی و تمام وجود و جانم را پر از پریا کردی. و باز منم و بار شرمساری شما اما این بار این شرمندگی طعم عسل دارد و به جان شیرین است فقط کاش قصه ی راست آخرین روزهای زندگی نوکرت پایانی دگرگونه و قند و عسل وار داشت و در پایان آن سه رفیق در وطن حقیقی خوبان و بامرامها و داش مشدیها زیر باران و با چشمهایی پر از برق شادی و آرامش و خیس از ریزش شبنمهای عاشقانه و نوکرانه در به شکرانه ی رسیدن به جاده ی عشق پاک و حقیقی پیشانی به زمین می ساییدند ... اختصاصی کانال دلدادگی💙 🖌امیرحسین ✅پی نوشت:خیلی وقتا دوس داری جوری بنویسی که فقط او بخواند او که خالق است و آگاه بر همه چیز ... سعی کردم جوری بنویسم که پر از رمز و کد باشد ولی نشد نتونستم و این شد که خواندید نوکرانه و عاشقانه ای برای آقایم و برای اربابم از حال خرابم و از ❤️❤️❤️کیست جز آقای ما حسین'ع' پادشاه بارانها که چشمه ی خروشان اشکهای زلالتر از باران برایش خشک نمیشود ؟ @deldadegi دلدادگی💙