هدایت شده از اخبار و حواشی کرونا
🚷 ⛔️ سعیدهستم..یک‌روزداشتم‌میرفتم‌سرکار..خانمی‌کنار‌ خیابون‌ایستاده‌بود‌دست‌تکان‌داد‌و‌دلم‌سوخت‌ایستادم‌و‌سوا‌رشد🚘تو‌ماشین‌سر‌صحبت‌رو‌باز‌کرد‌و‌گفت‌هرروز‌ این‌موقع‌میرم‌سر‌کار‌و‌خیلی‌منتظر‌ماشین‌میمونم..میشه‌ شماره‌بدی‌ویا‌شمارمو‌داشته‌باشی‌ومنو‌هم‌برسونی؟ نمیدونم‌چی‌شد‌قبول‌کردم‌و‌دیگه‌شدم‌تاکسی‌شخصی‌و‌ارتباط‌ بوجود‌اومد‌،از‌خودش‌و‌خانواده‌اش‌و‌زندگیش‌برام‌گفت،که‌ شوهرش‌مرده،تو‌خونه‌ی‌پدریش‌با‌مادرش‌زندگی‌میکنه‌دوسال‌ رابطه‌داشتیم‌وهر‌هفته‌یکی‌دوبارهم‌توخونه‌اش‌میرفتم.😔ولی‌یه‌چیزی‌ذهن‌منو‌مشغول‌کرده‌بود‌و‌اونم‌اینکه‌هر‌بار‌میرفتم‌ خونه‌اش‌یه‌اتاق‌طبقه‌همکف‌بود‌که‌میگفت‌مادرم‌اونجاست‌و‌ مریضه‌‌و‌تورونبینه‌بهتره.منم‌یه‌جورایی‌احساس‌میکردم‌دروغ‌ میگه‌تااینکه‌یه‌روز‌که‌خونه‌اش‌بودم‌به‌بهانه‌ی‌دستشویی‌رفتن، رفتم‌پایین‌واز‌لای‌در‌نگاه‌کردم‌ودیدم.😭🚷‌ادامه👇 https://eitaa.com/joinchat/2876571763C8f43f0e9de