-مادربزرگ‌ادبیات‌مخصوص‌به‌خودش‌ را‌داشت‌‹ به‌همبرگر‌‌میگفت‌همبرگرد؛ به‌سطل‌‌میگفت‌سلط‌؛ زبانش‌نمی‌ چرخید به‌ کبریت‌میگفت‌‌کربیت ؛ برای‌ احوالپرسی كِ‌‌ زنگ‌میزد : میگفت‌:زنگ‌زده‌ام‌حالت‌را‌بگیرم! هیچوقت‌عادت‌نکردم‌‌به‌این‌جمله‌ بعد‌ازشنیدنش‌لبخند‌میزدم‌حالم‌خوب‌ میشد زنگ‌زده‌بودحالم‌رابگیرد‌ولی‌ قصدش‌حال‌پرسیدن‌بود ؛ برعکس‌بعضی‌آدم‌‌هاكه‌تلفن‌میکنند‌ مسیج‌میدهند‌حالت‌رابپرسند ؛ ولی حالت را میگیرند :)!💙'🎥 '