ای دلبریات دلهرهی حضرت آدم
پلکی بزن و دلهرهام باش دمادم
پلکی بزن از پلک تو الهام بگیرم
تا کاسهی تنبور و سهتاری بتراشم
هر ماهِ ته چاه نشد حضرت یوسف
هر باکرهای هم نشود حضرت مریم
گاهی غزلم! گمشدن رَخش بهانهست
تهمینه شود همدم تنهایی رستم
تهمینه شود بستر لالایی سهراب
تهمینه شود یک غم تاریخی مبهم
تهمینهی من! ترس من این است نباشد
باب دلت این رستم بیرخشِ پر از غم
این رستم معمولیِ ساده که غریب است
حتی وسط ایل خودش در وطنش: بم
ناچاری از این فاصلههایی که زیادند
ناچاری از این مردن تدریجی کمکم
هرجا بروم شهر پر از چاه و شغاد است
بگذار بمانم... که فدای تو بگردم
من نارونِ صاعقهخورده، تو گل سرخ
تو سبز بمان، من به درک، من به جهنم!
|
#حامد_عسکری |
@deli_ism ♥