مهتاب و سرشکی به هم آمیخته بودیم خوش روی هم آن شب من و مه ریخته بودیم دور از لب شیرین تو چون شمع سیه روز خوش آتش و آبی به هم آمیخته بودیم با گریه خونین من و خنده مهتاب آب رخی از شبنم و گل ریخته بودیم از چشم تو سرمست و به بالای توهمدست صد فتنه ز هر گوشه برانگیخته بودیم زان پیش که در زلف تو بندیم دل خویش ما رشته مهر از همه بگسیخته بودیم | | @deli_ism