پر میکشم از پنجره ی خواب تو تا تو هر شب من و دیدار، در این پنجره با تو از خستگی روز همین خواب پر از راز کافی ست مرا، ای همه خواسته ها تو دیشب من و تو بسته ی این خاک نبودیم من یکسره آتش، همه ذرات هوا تو پژواک خودم بودم و خود را نشنیدم ای هرچه صدا، هرچه صدا، هرچه صدا-تو آزادگی و شیفتگی مرز ندارد حتی شده ای از خودت آزاد و رها تو یا مرگ و یا شعبده بازان سیاست؟ دیگر نه و هرگز نه، که یا مرگ که یا تو وقتی همه جا از غزل من سخنی هست یعنی همه جا-تو، همه جا-تو، همه جا-تو پاسخ بده ازاین همه مخلوق چرا من؟ تا شرح دهم، از همه ی خلق چرا تو؟ | | @deli_ism