عشق از آن روز که در بستر تکرار افتاد
ساعتی بود که یک مرتبه از کار افتاد!
عشق هم مثل همین صندلی کهنه ، نخست
از مُد افتاد ، سپس گوشه انبار افتاد!
عشق این عکس لجن مال که می بینی نیست
آب صافیست که برعکس خودش تار افتاد!
آنچه ما تجربه کردیم خود نور نبود
سایه ای بود که از دور به دیوار افتاد
عشق از اصل نیفتاده ولی از اسبش
با نخستین یورش شرعیِ دستار افتاد!
|
#غلامرضا_طریقی |
@deli_ism ♥