باز اگر تو؛ آن زن مبهوت را پيدا كنم چشم‌هاى وحشىِ آهوت را پيدا كنم باز اگر من _اين نزار خسته_ در فنجان خود كافهٔ بارانىِ بيروت را پيدا كنم باز لب‌ورچين اگر در خوابِ تاريكى، شبى صورتت را طى كنم تا «حوت» را پيدا كنم باز اگر در باغ آلوها و ليمو ترش‌ها بستر شيرين-سفيد توت را پيدا كنم باز با دستت نشانِ دامنى برفى دهی تا بگردم چشمۀ ياقوت را پيدا كنم مى‌توانستم پى اخمِ تو حين بوسه‌اى در بهشت بازوانت "لوت" را پيدا كنم كى مرا آتش زدى؟ گشتم به دنبالش نشد سرنخِ اين رشته ى باروت را پيدا كنم روى شن‌ها ردپاىِ سالها پيش من است مى روم اين خستهٔ فرتوت را پيدا كنم | | @deli_ism