• قصیده چاه •
به خاک پای امام علی(ع)
.
چشمِ باران است از ابری سترون چاه را
بگذرد این دود آه از سد آهن چاه را
کی برانگیزد غباری آخر از ابر کبود
برنمیخیزد بخاری غیر شیون چاه را
در دلش اندوه حسن یوسفان تشنهایست
تا قیامت باد پیراهن دریدن چاه را
تا بیاشوبد مگر این ابر را بر دوش کوه
مانده آه این آخرین سنگ فلاخن چاه را
آخر شهنامه کی خوش می شود وقتی ندید
پشت لبخند شغاد آن جا تهمتن چاه را
مانده در زنجیر یکسر حلقه ی رویین تنان
پشت سر مانده ست فریاد پشوتن چاه را
با ورق گردانی تقویم، دستی می کشد
روز و شب ناگاه در تاریک و روشن چاه را
با طنین سوره ی یوسف می آید یک سوار
بر می آشوبد از آن شور مطنطن چاه را
یوسفستان می شود از ماه، شام چاه نیز
می زند دست ستاره گل به دامن چاه را
از فرود بال جبراییل دارد این شکوه
با عزیز مصر می بینم فروتن چاه را
رامرام و حقحقی سر بسته در پژواک اوست
پاس دارید ای مسلمان و برهمن چاه را
چکچک خونست برهانی به زخم کهنهاش
میشود اسرار ما روزی مُبَرهَن چاه را
بیشکوفه، سر به زانو نخلهای کوفهاند
وقت هنگامه است آه ای ابر بهمن چاه را
کاشکی در شامگاه نخلها گم میشدم
میزدم با یاعلی دستی به دامن چاه را
شامگاه اوست یک آیینه بر آه علی
آفریدند از خروش حیدر اصلن چاه را
با تمام حیرت امشب چشم گردون سوی اوست
بر فلک دستی و دستی هم به گردن چاه را
از حصار نخلها رد میشود شیر خدا
از پَرِ روحالقدس بستند جوشن چاه را
میتراود داغ دریا از عمیق چاه، باز
از ازل دادند رزقی نامعین چاه را
کوفه حتی خم به ابروها نیاورد ای دریغ
تا برآشفت آن دو چشم خیبرافکن چاه را
کیسهها را دوختند آن روز در باغ فدک
داغ چون پیراهنی از شعله بر تن چاه را
شام نخلستان پر است از اَینَ عمارِ علی
مالکی کو تا ببیند در شکستن چاه را؟
شاهراه کوفه ماندهست و امیری ناشناس
دشنه در دستند یاران مثل دشمن چاه را
ابن ملجم دست بر شمشیر دارد یا کمیل!
هان! مبادا سَر برون آرد ز مکمن چاه را
باطلالسحرست بر مکر فلک "ناد علی"
چشم زخمی میرسد از چرخ توسن چاه را
گریه کردم با مناجات امامالمتقین
میتراود از دلم ابیات متقن چاه را
.
#محمد_حسین_انصاری_نژاد
.
📍آدرس کانال در پیامرسان ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/2117599237C01145ee29a