⃣8⃣ سلام خداقوت 19 سالمه و همسرم 22 سالشونه. فردی بسیاااارررر احساساتیم اما همسرم کاملا تو این مسىله صفره. میگه خیلی دوسم داره گاهی اوقات باور میکنم اما اغلب با تمام وجود حس میکنم هیچ اهمیتی براش ندارم.اصلا خوشش نمیاد من کنارش بشینم حتی وقتی تنهاییم... در طول روز فقط منم که سمتش میرم خیلی اوقات پسم میزنه وقتی اصرار کنم جوری بغلم میکنه و بعد میگه پاشو برو که حس خیلی بدی بهم دست میده، وقتی ازش دلخورم و باهاش سرسنگینم تا ده روز باهام حرف نمیزنه تا من پیشقدم بشم و بگم غلط کردم که کوتاه بیاد.اصلا حال من براش مهم نیست تا صبح اگه از درد بمیرم هم حتی نمیپرسه چت شده؟! همین شب گذشته سرما زده بود به گردن و کتفم تا خود صبح ناله کردم و ازش خواستم یکم برام ماساژ بده قبول نکرد و بعدم بدون خداحافظی از رفت سر کار. 😢 دیگه خسته شدم بارها شده درخواستم رو بهش مستقیم گفتم که یوقت نگه من نمیفهمم تو چی میخوای اما کاملا بیخیال میگه الان حوصله ندارم_خوابم میاد_میخوام فیلم ببینم...هیچ‌وقت از پیشنهاد من برای حرف زدن استقبال نکرده.دیگه حس میکنم موجود اضافیم توی خونش نمیخوام اینجا بمونم. دیوانه وار دوسش دارم شاید همین نازکشیدنای من بد عادتش کرده تو رو خدا ی راهی جلو پام بزارید