✨﷽✨ ✅داستان کوتاه ✍در انطاکیه (شهري درترکیه کنونی) یک والی (استاندار) خداترسی در شهری بود که برعکس سایر والی‌ها که افراد قوی جثه و درشت هیکل را برای گرفتن مالیات به روستاها می‌فرستادند، این والی افراد ضعیف را برای اخذ مالیات روانه می‌کرد. روزی پسرش از او پرسید: ای پدر، چرا مانند والی‌های دیگر، ماموران مالیات را از افراد قوی هیکل انتخاب نمی‌کنی؟ پدرش گفت: پسرم؛ گاو، الاغ و اسب و شتر هر چهار حیوان، اهلی هستند، آیا می‌دانی چرا گاو شاخ دارد و بقیه ندارند؟ چون شتر و اسب و الاغ مَرکب انسان هستند اما گاو نه. اگر آن‌ها شاخ داشتند در زمان خشم هر لحظه ابزاری برای انتقال خشم خود داشتند و سواره‌ی خود را با کوچکترین خطایش با شاخ‌هایشان می‌زدند. از آن گذشته سواره هم از سوار شدن بر آن هراس داشت. اگر من ماموران قوی هیکل برای اخذ مالیات می‌فرستادم، آن‌ها چون شاخ داشتند و قوی بودند، به مردم در اخذ مالیات ستم می‌کردند و تحمل هیچ سخنی را نداشتند و مردم را از دیدن آن‌ها هراس در جان می‌افتاد. پس مالیات و خراجی که به من می‌آوردند حلال نبود و برای شهر ما برکتی نداشت. ماموران ضعیف انتخاب کردم تا با مردم مدارای بیشتری نمایند و زمان اخذ خراج حتی نفرین هیچ پیرزنی نیز بر نخیزد. شکر خدا نیز می‌بینی از تمام والی‌های دیگر، شهر ما به خوبی اداره می‌شود. 【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】