اهدای کتاب
سال 63 یا 64 بود؛ ناصرالدین که دوره دبیرستان را پشت سر گذاشته بود در آزمون سراسری شرکت کرد. رشته علوم سیاسی دانشگاه امام جعفر صادق(ع) قبول شد. پدرش آیتالله باغانی خود یکی از استادان همین دانشگاه بود. او یکبار که در کلاس درس معارف درباره دعای عرفه توضیح میداد، ناصرالدین را دید که به پهنای صورت اشک میریزد. پدر از دیدن این صحنه غبطه خورد که پسر جوانش چه زود سیر تعالی را طی کرده است. ناصرالدین برخلاف همسنوسالان خود که فراغتشان را به تفریح و گردش میگذراندند اهداف والاتری در سر میپروراند. او برای اینکه بتواند فرهنگ انقلابی و دینی را بین نسل جوان ترویج دهد روزهای جمعه همراه با دوستش به خیابان انقلاب میرفت و بعد از نمازجمعه گوشه پیادهرو پارچهای پهن میکرد و کتابهای مذهبیای که خریده بود بساط میکرد. هر کس نگاهی میانداخت و از کتابی خوشاش میآمد ناصرالدین آن کتاب را هدیه میداد. او به امر به معروف هم اهمیت زیادی میداد اما عادت نداشت برای تذکر دادن از لحن تندی استفاده کند.
همسایه مزار دکتر چمران
اما ماجرای جبهه رفتن ناصرالدین به سال65برمیگردد؛ یعنی 2سال بعد از رفتن به دانشگاه. با شنیدن خبرهای گوناگونی که از جبههها میرسید او تصمیم گرفت به جبهه برود. اول رضایت پدر را جلب کرد و بعد خدمت آیتالله علمالهدی، معاون آموزشی دانشگاه امامصادق(ع) (امام جمعه فعلی مشهد) رفت و موضوع را با او در میان گذاشت. آیتالله علمالهدی کوشا و زرنگ بودن ناصرالدین را عنوان کرد و اینکه کشور به نخبهها و دانشجویان ممتاز نیاز دارد اما ناصرالدین گفت: «امام فرموده امروز جبهه رفتن بر هر کاری مقدم است.»
قاری خوشنام مسجد پیغمبر(ص) از همان مسجد راهی شد. سربند «یاحسین(ع)»اش را هم خود پدر بست و برایش آرزوی موفقیت کرد و در دل شهامت او را ستود. ناصرالدین در عملیاتهای بدر، کربلای یک، کربلای 4و 5شرکت کرد. سرانجام هم در عملیات کربلای5 در شلمچه به شهادت رسید؛ 11اسفند 1365 اما پیکرش بعد از 10روز به آغوش خانواده بازگشت. از ناصرالدین وصیتنامهای به جا ماند؛ دستنوشتهای خواندنی و تأثیرگذار که در کشور لبنان به عربی ترجمه و چاپ شد. یک نسخه از آن هم بهدست نیروهای حزبالله رسد. او عارفی بود که در 19سالگی ره صدساله رفت. مزارش در جوار مزار شهید چمران است و مقام معظم رهبری (رئیسجمهور وقت) برای شهادت او پیام تسلیتی فرستادند.
🕌
@deltangekarbalaa_3
#ڪـانـال_دلتنگ_ڪــღــربــلا👆