گفت : اگر قرار باشد اين به من نيـاز داشـته باشـد و مـن بـه شما ، من ميروم نياز انقلاب و كشورم را ادا كنم ، بعد احساس خـودم را ولي به شما يك تعلق خاطر دارم. گفت: « من مانع درس خواندن و كار كردن و فعاليت هايتان نميشوم ، به شرطي كه شما هم مانع نباشيد. حرفش كه تمام شد گفتم : اول بگذاريد من تأييدتان بكنم ، بعد شـما شرط بگذاريد.😅😂 تا گوشهاش قرمز شد. چشم هاش هم پر از اشك بود..🥲!