. شراره‌ی یک چشم اولین کتابی که از آوینی خواندم کتاب «توسعه و مبانی تمدن غرب» بود. کلام آوینی در لابلای مقالات این کتاب، تحولی شگرف در نوع نگاه من به عالم و آدم ایجاد کرد. گویی با کشفی دوباره از هستی رو به رو شده‌ام. انگار که همه چیز برایم معنای دیگری پیدا کرده بود. بسیاری از سوالاتی که در حوزه‌های مختلف فرهنگی اجتماعی و سیاسی داشتم و برای آنها پاسخ هایی از جنس مشهورات زمانه ردیف کرده بودم؛ بار دیگر جلوی چشمم آشکار شد و پاسخ هایی جدید که جانم را آرام می‌کردم یافته بود. آوینی چشمم را باز کرده بود به حقایقی که تا قبل از آن حجاب غفلت مشهورات، آن را پوشانده بود. برای مشکلاتی که همواره با آن روبرو بودیم، تحلیل‌هایی واقعی و عملیاتی یافته بودم و سرمست از این کشف شگفت انگیز که در مدتی کوتاه در من ایجاد شده بود، در کلاس‌های تدریس داد سخن می‌دادم. آن روزها مدرس مباحث مهدویت بودم که با آوینی، مهدویت معنایی جدید یافت و من که مباحث غرب شناسی آوینی را نیز با آن آمیخته بودم و با چنان شور و حرارتی در کلاس‌های درس از غرب و زمان و انتظار و مهدویت حرف می‌زدم که قابل وصف نبود. یادم نمی‌رود در یکی از کلاس ها بعد از بیان مطالب، با شور و حرارتی که داشتم یکی از دانش پژوهان پرسید؛ استاد شما این حرف‌ها را از کجا می گویید؟ و من گفتم از آوینی! از کتاب توسعه و مبانی تمدن غرب؛ از رستاخیز جان؛ از فردایی دیگر... او گفت من اینها را خوانده ام اما این چیزهایی که شما می گویید را نفهمیده ام !!! من جا خوردم و مدتها ذهنم درگیر این حرف شاگردم بود. تازه فهمیدم که خواندن آوینی و یا هر استاد دیگری به باز کردن کتاب و شروع مطالعه نیست آوینی خواندن وقت می‌خواهد و خدا در وقتش مرا با آوینی روبرو کرده بود، که آن چنان شرری به جانم زد. آوینی خواندن قلب می‌خواهد. آوینی خواندن آمادگی می‌خواهد. باید ببینیم که چطور و چگونه با آوینی باید روبرو شویم تا دیدار، رخ دهد... ▫️رسول صادقیان @didar_aviny